احتمالاً روباهها و کلاغهای زیادی، همین الان که شما دارید این چند خط را میخوانید در حال گفتمان هستند. قالبهای پنیر همان قالبهای پنیر قدیمی است و روباهها و کلاغها هم درست شبیه اعقاب خود هستند. ولی روباه قصهی ما آن روز میخواست واقعاً توبه کند. از اینهمه تکرار خسته شده بود. از اینکه در هر کجای دنیا، هر روباه سیاه یا سفیدی، هر کلاغ سیاه یا حتی سفیدی را فریب میدهد و میزند زیر آواز که: «چه سری، چه دمی، عجب پایی!». او با خودش فکر کرد شاید واقعاً سرنوشت همین است و راهی جز این نیست. به قالبهای پنیر رنگیرنگی با مارکهای مختلف کارخانههای مختلفی که توی لانهاش جمع کرده بود فکر کرد. نهتنها او بلکه همهی روباههای جهان اصلاً پنیر دوست نداشتند و فقط برای سرگرمی این کار را میکردند. اما بههرحال، روباه قصهی ما، روباهی افسرده بود با وجدانی ناراحت...