خانمی در را باز کرده بود و مانده بود چی در جواب اعظم خانم بگوید.
همین موقع امیر تند تند از پله ها پایین آمد. با خوشحالی پله ها را دو تا یکی می کرد. چیزی را هم محکم بغل گرفته بود و به خودش می فشرد... چی؟ همان ابرک. همه ی پیراهنش هم خیس آب شده بود.
امیر نفس زنان به خانم جمالی گفت: «مامان این همان ابرک است که توی کتاب خانم مهندس بود... یادت نیست قصّه اش را برایم خواندی؟ »
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 16.۰۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 32 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۴:۰۰ |
نویسنده | محمدکاظم اخوان |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |