بود و به تخته ی سفید روی دیوار مقابل میزش چسبانده بود، تقدیر نامه هایشان؛ همه مثل روز اولشان سفید شده بودند.مهندس یاد روزنامه ای افتاد که صبح آن روز گرفته بود. با عجله برگشت و آن را نگاه کرد. آن هم همه ی صفحاتش سفید شده بود. مجله ای هم که زیرش بود، تا روزنامه را از رویش برداشت؛ آن هم رنگ از روی صفحه هایش پرید. تازه فهمید؛ همین که او چشمش بهشان می افتاد؛ رنگشان مثل گچ سفید می شد. همان موقع صدای زنگ پیامک تلفن همراهش بلند شد. پیامکش را باز کرد، اما آن هم خالی بود. یاد قراردادی افتاد که آن روز باید امضا می کرد؛ اگر آن هم سفید بود ، چی؟ روی آن خیلی حساب کرده بود. یک دفعه فکری مثل برق ، سلول های مغزش را لرزاند. فوری یک کاغذ و خودکار پیدا کرد و اسم خودش، اسم خانمی و هر چیز دیگری را که به فکرش می رسید؛ نوشت.
نوشت؟ نه؛ جای اثر نوک خودکارش یک ذره هم سیاه نشد. دست و خودکارش هی روی صفحه ی کاغذ جلو می رفت؛ ولی پشت سرش یک حرف یک نقطه هم به جا نمی گذاشت. کاغذ سفید سفید می ماند. باید چه کار می کرد؟ دیگر کاسه ی صبرش سر رفت. صدای فریادش بلند شد و یکدفعه دید خانمی با نگرانی جلویش ایستاده است.
- چی شده مهندس؟ چرا رنگت پریده؟
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 17.۱۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 32 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۴:۰۰ |
نویسنده | محمدکاظم اخوان |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |