
بخشی از کتاب
سرش خیلی شلوغ شده بود. آخر سال بود و باید تا چند روز دیگر، حسابِ دخل را، درمیآورد. مسافر بود و میبایست علاوه بر هزینهی اجارهی خانه و مغازه، یک پولی هم برای سفر با عیال و پسرها کنار میگذاشت. دو پسر داشت و هر دو، امتحانات ثلث دوم را تمام کرده بودند و مشغول خانهتکانی بودند. خانه که میرسید، همهجا آشوب بود. خانه بوی وایتِکْس میداد. از ناهار و شام هم خبری نبود. ناهارها یا دمپُختک میخوردند، یا خودش، از اصغرآقای کبابی، چندسیخ کوبیدهی تازه میگرفت و به خانه میبرد. عادت نداشت در کارهای خانه کمک کند. نه اینکه بدقِلِقی کند یا ظالم باشد؛ نه. سنتی بود. کارِ توی خانه را عار میدانست. عیال هم این را میدانست و البته از وقتی پسرها کمی بزرگ شده بودند، برای خرید و کارهای خانه، آنها را اجیر میکرد و کاری با او نداشت. حس و حال خوبی بود. کل عید را میخواستند بروند جنوب. تهران را همینجوری سُر بخورند به سمت شیراز و کرمان و بوشهر، برگشتنی هم سیستان و بلوچستان و زاهدان را ببینند و کلی هم خرید کنند. بچهها ذوقزده بودند. وسایل سفرشان هم خیلی خلاصه بود. یک دوربین شکاری، دو سه دست لباس، یک کوله و یک واکْمَنِ کمری. خبری از موبایل و هندزفری و اینحرفها هم نبود. کل مسیر را هم یساری میگذاشتند و با پدر همخوانی میکردند. بَه که چهکیفی داشت. خانهتکانی رو به اتمام بود. گوشههای شیشهی پنجرهها، آن قسمتهای بالا که دست زنها و البته بچهها نمیرسد، برای آقای سیبزمینی باقی مانده بود و هرشب که به خانه میآمد، عیالخانم، یک گیرِ سهپیچِ فرفری به او میداد که یک کمکی به او بدهد و چند ساعته کار را تمام کنند.
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 19.۶۸ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۱۴:۰۰ |
| نویسنده | فرانک کلابی |
| گوینده | مرضیه ابراهیمی |
| گوینده دوم | سارا تهرانی |
| ناشر | گیوا |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۶/۲۷ |
| قیمت ارزی | 1 دلار |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |