داستانی روحانیـ ایرانیـ نروژی در من سیر میکند. دوگانهای که یگانهام و یگانهام که دوگانهایم. کارلا در من است و با من نیست. کارلا اینجاست و آنجا نیست. من در کجایم، کارلا کجاست؟ امروز میدانم که نوری میان من و کارلا سیلان دارد، اما امروز نمیدانم چه روزی است. اما میان من و کارلا دیداری با حضور داشتن رخ داده است که تعریفپذیر نیست که چیست، چگونه و کجا و کی رخ داده است، اما رخ داده است. من که خواب نبودم، پس رنگدرجههای دریا، آتش، آب، خاک، شنزار اینها چون باد از من گذر کردهاند...