روزهای با تو بودن آنقدر سریع طی شد که باورش برایم ناممکن و حتی غیرقابل باور است، عشق بیتکرارم، چهرهی همیشه شادت برایم معنایی خاص دارد، همانند معنایی مثل شکفتن گلهای بهاری، یا شاید هم همانند تولد یک پروانه، چه آرامش پر نشاطی باتو تکرار خواهد شد، عشق همیشگی من، مهربانی و سخاوتمندی در نگاهت هست، دیگر لازم به یادآوری نیست، حتی با چشمانم افکارت را میخوانم.
آنقدر به تو علاقه مندم که حتی در خواب هم نفس کشیدنت را از فاصلهی دور احساس میکنم و نفست همچو آهویی شتابان به سویم میآید، قدرت معجزه چشمانت به قدری عجیب و حیرت انگیز است که در مقابلش خود را بیدرنگ میبازم، به راستی تو کیستی؟ فرشتهای یا بشر؟ و گاهی اوقات هم ندایی از درونم بر میخیزد و مرا به سوی عشقت با شتابی حیرت آور میکشاند، نگاه کن و حتی ناخواسته در برابر عشقت خود را میبازم بیآنکه قدرتی داشته باشم.
دلباخته توام، دلباخته نگاهت که مرا در دام عشقت انداخت، امیدوارم با عشق و علاقهای همانند من در کنارم بمانی دوست دارم تمام لحظه هایم را با تو شروع کنم و با تو به پایان برسانم، با عشقت بودن چیز دیگری است، عاشقانه با تو مینویسم و میخوانم و میرقصم، در کنار تو و تو را داشتن غمها و غصهها را باید به باد فراموشی سپرد، مجنون لحظههای با تو بودنم، همانند لحظهای که در تاریکی شب همچو شهاب سنگی نورانی و درخشان تو را دیدم. سر آغاز لحظههای خوشم باش تا اشک هایم را با لبخند زدنهای صمیمانه ات به فراموشی ابدی بسپارم، و دنیا را برایت به بهشت فردوس مبدل سازم، همراه بودن با تو یعنی بینیاز شدن به همه چیز در همه حال، تو را همانند قدیسهای آسمانی که از جانب پروردگار به سویم روانه گشته ای، میبینم و احساس میکنم، طعم خوش خوشبختی را در نگاه مملو از مهر و عشقت دیدم و چشیدم.