در دهههای گذشته جامعه علمی جهانی از بحث تعارض و استقلال علم و دین گذر کرده و در مسیر گفتگوی علم و دین برای رسیدن به نگرشی واحد درباره عالم و آدم قدم نهاده است. در این راستا اندیشمندان جهان اسلام کوشیدهاند تا ظرفیت ارزشها و بینشهای اسلامی را در عرصه علم ورزی آشکار کرده و در شاخههای مختلف علوم به کار گیرند که این امر زمینه ساز بحثی با عنوان علم دینی، به معنای عام، و علوم انسانی اسلامی، به معنای خاص، در جوامع علمی اسلامی گردید. این کتاب دربردارنده تأملات حدود یک دههای نویسنده در ارتباط با برخی مسایل، و آراء برخی صاحبنظران علم دینی، و همچنین تحلیلی از آسیبشناسی گذشته این فرایند و آینده آن میباشد.
در فصل اول از بخش سوم کتاب، با تکیه بر رویکرد ترکیبی ساخت و عامل، به این پرسش از منظری جامعهشناختی پاسخ داده میشود که چرا با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و حساسیتهایی که نسبت به حضور رویکرد پوزیتیویستی و سکولار در جامعۀ علمی وجود داشته است، هنوز این نگاه به علم در کشور سیطره دارد؟ خلاصۀ نتیجهای که از این بررسی به دست آمد این است که در بهترین حالت، جریان غالب (رویکرد پوزیتیویستی به علوم) نه بهصورت آگاهانه، بلکه بهصورت ناخودآگاه و از طریق عمل در چهارچوبهای رایج بازتولید میگردد و راه رهایی از این وضعیت آگاهکردن جامعه نسبت شیوههای عملکردی جریان غالب و تبعات آن است.
در فصل دوم این بخش، با توجه به بیانیۀ رهبر معظم انقلاب در ارتباط با گام دوم انقلاب اسلامی، و با بهرهگیری از رویکرد عقلانیت نقاد در ارتباط با چیستی علم و فناوری و چگونگی رشد و توسعۀ آنها، به بررسی آسیبشناسانۀ نهادهای فرهنگی، آموزشی، پژوهشی، برنامهریزی و سیاستگذاری کشور، که در ادبیات فلسفۀ فناوری از آنها با عنوان «فناوریهای نرم و انسانی» یاد میشود، پرداخته شده تا راهکارهایی برای کارآمدی هرچه بیشتر این فناوریهای مرتبط با تحول علوم ارائه گردد و در پی آن، اساتید و پژوهشگران بتوانند به نظریههایی دست یابند که از یک سو به فهم بهتر واقعیتهای جامعۀ ایرانی ـ اسلامی کمک کند، و از سوی دیگر در رفع مشکلات این جامعه کارآمد باشد.
فصل پایانی این کتاب نیز به آیندهپژوهی علم دینی در ایران اختصاص دارد. با توجه به سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با تحول علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی، که در اسناد بالادستی کشور، از جمله نقشۀ جامع علمی کشور، سند دانشگاه اسلامی و سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به آن اشاره شده است، و از سوی دیگر اقداماتی که در چهل سال گذشته، بهخصوص در دو دهۀ اخیر، در این زمینه صورت گرفته و هزینههایی که صرف این امر شده است، جای این پرسشها وجود دارد که:
۱. ایدۀ علم دینی، بهمعنای عام، و علوم انسانی اسلامی، بهمعنای خاص، چه آیندهای دارد؟
۲. برای رسیدن به آیندۀ مطلوب در این زمینه، با توجه به شناختی که از موقعیت درونی و بیرونی خود داریم، چه میتوانیم انجام دهیم؟
۳. آیا آِیندۀ مطلوب در زمینۀ علم دینی، آنگونه که در سند الگوی اسلامی ـ ایرانیِ پیشرفت آمده (پیشتازی ایرانی در تولید علوم انسانی اسلامی در عرصۀ بین المللی در ۱۴۵۰) دستیافتنی است؟