وظایف مدیران سازمانهای آموزشی و مدارس را میتوان در شش گروه طبقهبندی کرد:
برنامهی آموزشی و تدریس
امور دانشآموزان
امور کارکنان آموزشی
روابط مدرسه ـ اجتماع
تسهیلات و تجهیزات آموزشی
امور اداری و مالی.
برنامهی آموزشی و تدریس: مهمترین وظیفهی مدیران آموزشی، هدایت جریان آموزش و یادگیری بهویژه تسهیل جریان رشد و پرورش دانشآموزان است. ساختاری که تجارب یادگیری را سازمان داده و آموزش و یادگیری دانشآموزان را میسر سازد، برنامهی آموزشی نامیده میشود.
در کشور ما برنامهی آموزشی از سوی نظام آموزشی تهیه و تنظیم میشود، مدیران با ایجاد روحیه و شرایط مناسب، تهیه و تدارک مواد و وسایل آموزشی، راهنمایی و مساعدت فکری و ارزشیابی عملکردها و نتایج فعالیتهای آموزشی زمینهی اجرای مؤثر برنامهها و تحقق هدفها را فراهم میسازند، اگر برنامهها با روشنبینی اجرا شوند و هدفهای آنها قابل فهم و عملی باشند، انتظار میرود که مدیران آموزشی بتوانند بازده آموزشی مدارس را بهبود بخشند. به این منظور مدیران آموزشی با اقداماتی نظیر موارد زیر میتوانند تغییرات چشمگیری در بازده کار معلمان و دانشآموزان به وجود آورند:
هدفهای کلی نظام آموزشی را به صورت معنیدار و دقیق معنی کنند.
هدفهای کلی نظام را به هدفهای فرعی تقسیم کنند به طوری که در سطح مدارس قابل درک باشند.
مدیران به کمک معلمان، هدفها را مجدداً به صورت هدفهای عملی قابل اجرا در کلاس تعریف کنند.
مدیران با اقدامات مناسب و بالا بردن روحیهی کارکنان، شرایطی فراهم سازند که معلمان هدفهای شغلی و شخصی خود را به هم پیوند دهند.
امور دانشآموزان: وظایف مربوط به این بخش شامل دو قسمت است:
الف: وظایف و خدمات اداری و سرپرستی امور دانشآموزان:
پذیرش و ثبتنام دانشآموزان، نگهداری آثار و اطلاعات مربوط به دانشآموزان به تفکیک پایهی تحصیلی
تعیین نسبت دانشآموزان به معلمان و پیشبینی آمارهای سالهای تحصیلی آینده
ثبت و ضبط و نگهداری نمرات و مدارک و اطلاعات مربوط به سوابق تحصیلی دانشآموزان
ب: شناسایی تواناییها، علایق و نیازهای کودکان و پرورش آنها
امروزه علاوه بر نیازهای آموزشی و تحصیلی دانشآموزان، به تأمین نیازهای بهداشتی، روانیزیستی و فیزیولوژیک و رشد شخصیتی آنها توجه بیشتری داده میشود. برای مثال، بهرهگیری از مشارکت دانشآموزی که امروزه به عنوان یکی از ویژگیهای مدارس اثربخش مطرح است. نشان میدهد که در گذشته به مدرسه به عنوان یکی از سازمانهای اجباری نگریسته میشد که در آن دو طبقه حاکم «مدیر، معلمان و ناظمان» و محکوم «دانشآموزان» وجود داشتند. طبقه حاکم برنامهریزی میکند و طبقه محکوم (دانشآموزان) احساس میکردند بدون داشتن حق اظهارنظر و انتقاد باید پذیرای برنامهها و تصمیمات باشند...
-از متن کتاب-