در جایی خارج از این کهکشان، یا شاید هم خارج از این دنیا، فاجعهای برای یک خانواده رخ داد که این عالم تا به حال آنرا تجربه نکرده بود. ابتدای این ماجرا از همان سیارهای شروع شد که زمان در آن هیچ جایگاهی نداشت. درواقع تکنولوژی آنقدر پیش رفته بود که بعد از ساخت زنجیرهای و همزمان هزاران ماشین زمان که توسط گروهی از روباتهای کارگر شرکت "شوگرز" صورت گرفت، کسی به خودش زحمت نمیداد که ساعت مچی قدیمی، ولی رنگی و درخشانش را چک کند، و به جای آن، هروقت دلش میخواست به زمانی که میخواست سفر میکرد. صدالبته که در این دنیای پیشرفته، دیگر ترسی از پارادوکس پدربزرگ و نوه و اینجورچیزها وجود نداشت. این سیاره «تاس» نام داشت، مخفف عبارت «Tayarisel»، اسم کسی که برای اولین بار به این سیاره قدم گذاشت.
موجودات این سیارهی بزرگ که خودشان را «زالار» مینامیدند، آنقدر پیشرفته بودند که اگر بخواهیم همهی ویژگیها و برتریهای این موجودات نسبت به انسانهای مدرن را بیان کنیم آنقدر طول میکشد که خورشید میمیرد و دیگر حتی اسم و یادی هم از منظومهی شمسی در این عالم باقی نمیماند.
یکی از ویژگیهای عمدهی آنها این است که زالارها در طول عمر دراز خودشان، فقطیکبار به مناطق مورد علاقهشان میروند و در دفعات بعدی از طریق برگشتن به آن روزی که سفر کرده بودند، حس شادی را دوباره تجربه میکنند؛ حتی شنیدن این موضوع هم، شاید کمیکار افراد تنبل به نظر برسد، ولی خیلی واضح نشان میدهد که زالارها از نظر علم و امکانات از انسانها خیلی جلوتر هستند.
-بخشی از کتاب-