شاید در رویارویی با خبرهای جرم و جنایتی که این روزها کم هم نیستند، هیچوقت فکر نکرده باشید که هرکدام از مجرمین ممکن است خانواده و فرزندی داشته باشند که در اثر انتشار پی در پی این اخبار و قضاوت جامعه آسیب میبینند. داستان، ماجرای زندگی علیرضا است که در ده سالگی طی یک حادثه تلخ پدرش را از دست میدهد. حادثهای که تلخی آن بعد از گذشت بیست سال هنوز گریبانگیر خوشبختی علیرضایی است که مجبور میشود در ده سالگی هم پدر باشد، هم مادر. هم خواهر، هم برادر و هم پرستاری برای مادری که بعد از آن حادثه، دیگر مادریای در وجوش باقی نمانده است. دنیای بیمار مجموعهای از احساسات تلخ و شیرین چند شخصیت است که در اوج محرومیتها و عقدههایی که در دل دارند، میجنگند و تسلیم نمیشوند. علیرضایی که برای پاک کردن مهری که در کودکی بر پیشانیاش نشسته، تلاش میکند، تا جایی که فارغ از گذشته سیاهش، تبدیل به مردی میشود که همه از او به نیکی یاد میکنند. و طلایی که با وجود تمام محرومیتها، کار میکند تا حتی لقمهای مال حرام وارد سفره کوچکشان نشود. نویسنده در این اثر به خوبی نشان داده که قضاوت ناحق میتواند شخص را در شرایط مشابه قرار دهد. با وجود نوقلم بودن نویسنده، دیالوگهای پخته کتاب، همچنین پیرنگ قوی داستان باعث میشود علی رغم حجم زیاد، داستان،خسته کننده نباشد. داستان در ابتدا کمی معماگونه به نظر میرسد اما کلیدهایی که نویسنده در اختیار مخاطب قرار داده است باعث میشود که تقریبا با گذشت یک سوم از کتاب، روند داستان تا حدودی قابل حدس باشد و نویسنده تا انتهای داستان تکیه بیشتری بر بعد عاشقانه کار داشته باشد. اگر به دنبال کتابی هستید که تلخی و شیرینی و عشق و نفرت را به طور همزمان در خود داشته باشد، لذت خواندن دنیای بیمار را از دست ندهید.