
اعجاز
نسخه الکترونیک اعجاز به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره اعجاز
در را با عجله باز کرد، همیشه خودش از همه زبر و زرنگتر و شیطانتر بود. با دیدن چند زن و مرد با لباس محلی کُردی غافلگیر شد. نوک انگشتش را به دهان گزید، نگاهی به پشت سرش انداخت. یعنی باید عمهاش را صدا میکرد؟ یک کلمه هم کُردی بلد نبود، با اینکه خوب میدانست که اصلیت پدر و مادرش به کرمانشاه میرسد؛ ولی خودش تمام زندگیاش را در تهران گذرانده بود. نگاهی شتابان به سر و وضع خودش انداخت، مثل همیشه تونیک بلندی به تن داشت و بهخاطر حضور پسرعمهاش روسری کوچکی هم سرش بود. حس کرد در مقابل لباس باشکوه کُردی آنان خیلی حقیر به نظر میرسد؛ برای همین دامن لباسش را گرفت و کمی پایینتر کشید و دوباره چشم به مهمانها دوخت. سه زن و سه مرد به او خیره شده بودند. نگاهش به نگاه سبزی گره خورد که جوانتر بود. یک دست به سقف ماشین گذاشته و سوییچ را در دست دیگرش میگرداند و از دیدن دستپاچگی دخترک لبخند کوچکی گوشهی لبش جا خوش کرده بود. زن پیری با لهجهی غلیظ کُردی و سرشار از احساسات گفت: ـ تو دختر نرگسی؟ مبهوت مهربانیِ خوابیده در پشت نگاه پیرسؤال کننده، سرش را تکان داد و لب زد: ـ بله. دست پیرزن به سینهاش کوبیده شد: ـ نوردیدهام.
نظرات کاربران درباره اعجاز