اللا در همان حال و هوا، متنی را که انتشارات به او داده بود در دست گرفت و سبک سنگینش کرد. تمام کاغذها به دقت منگنه شده بودند. و در یک پوشه طلقی قرار گرفته بوند. عنوان کتاب با مرکب آبی بر صفحه اول نوشته شده بود:
ملت عشق
به اللا گفته بودند که هیچ کس چیزی در مورد نویسنده نمی داند آدم مرموزی است که در کشور هلند زندگی میکند. اسمش ع.ز زاهاراست و هیچ گونه مبلغی بابت تالیف از ناشر نخواسته است. رمان دست نوشته ۳۰۰ صفحه ای اش را از آمستردام به همراه یک کارت پستال به بوستون پست کرده بود. روی کارت پستال عکسی از یک دشت مملو از لاله های زرد، قرمز و بنفش سنجاق کرده بود و پشت کارت هم یادداشتی بود که با خط ظریف نوشته شده بود:
ناشر محترم....
این سطور را برای شما از آمستردام می فرستم. اما داستانی که ضمیمه کرده ام در قرن سیزده میلادی در قونیه آناتولی اتفاق می افتد،.ولی من فکر میکنم این داستان فارغ از زمان و مکان و تفاوت های فرهنگی، یک داستان جهان شمول است. امیدوارم فرصت کنید تا این رمان تاریخی و صوفیانه را که دوباره دوستی بی مثال جلال الدین مولوی شاعر بزرگ اسلام با شمس تبریزی درویش قلندری است بخوانید. با این آرزو ملت عشق را برای شما ارسال میکنم. مرامتان عشق، عشقتان مستدام باد
ع.ز.زاهارا
هم خوب هم بد
اوج های فراوان داشت و بعضی جا ها هم تلخ و غیر منطقی...
تنها 50 درصدش برای من خوب و آرامش بخش بود.
توصیه خواندن ندارم چون بنظرم نظرات نویسنده شخصیت ها رو از جانب خودش سنجیده و نوشته و دیدگاه اصیل و کاملی رو از جانب مولانا و شمس تبریزی بیان نکرده.
5
حالخوبکن ✨
انگیزهبخش 🚀
آرامشبخش 🌱
خوشخوان 🪶
سرگرمکننده 🧩
پربار 🌳
گیرا 🧲
آموزنده 🦉
کاش تموم نمیشد خیلی شیرین بود مخصوصا برا من که ترک هستم بیشتر جریان هاشو توو بچگی از زبان پدربزرگ و مادربزرگ هااا و پدر و مادرم شنیدم...
5
حالخوبکن ✨
آرامشبخش 🌱
گیرا 🧲
به معنای واقعی کلمه لذت بردم،خوندنش رو از خودتون دریغ نکنید.