رمان «اشک آخر» بر مبنای حوادث جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و انقلاب اسلامی روایت شده و نویسنده همانقدر که به موضوع انقلاب در آن توجه کرده، به موضوع جنگ هم پرداخته است. روایت داستان با موضوع جنگ تحمیلی از سال۶۳ شروع میشود و در پایان هم باز به موضوع جنگ مرتبط میشود. بخش عمده کتاب سیر زندگی جوانی را روایت میکند که از جبهه آمده و مجروح و بستری است. اساسا بستر اصلی روایت، زمان حال و زمان جنگ است و زمان انقلاب در بازگشت به گذشته (فلش بکها) و تداعیهای راوی، جریان پیدا میکند. عبدی- که یکی از شخصیتهای مهم و کلیدی داستان است- موظف است خبر زخمی شدن اشکان را به خانواده او بدهد، آن هم به خانوادهای که از دوستانش هستند و اشکان تنها فرزندشان است. اشکان در واقع فرزند یک انقلابی شجاع است که پدرش مجتبی اقبالی به علت این که چند جمله علیه شاه حرف زده و در کیفش اسلحه پیدا کردهاند در اثر شکنجه ساواک شهید شده است. اشکان هم مجبور به زندگی در خانوادهای وابسته به ساواک- نه ساواکی اصلی- شده است. به عبارتی، فرزند آنها نیست و فرزند خوانده این خانواده به شمار میرود. عبدی پنج سال است اشکان را میشناسد. اشکان ارتباط صمیمانهای با عبدی داشته و تحت تأثیر او به جبهه جنگ تحمیلی رفته اما تقدیر و سرنوشت، وضعیتی دیگرگونه را برایش رقم زده است. داستان «اشک آخر» ماجرای اشکان، فرزند منوچهر ظفرمقدم و شاید هم منوچهر اقبالی است؛ داستانی از جنس میراثی گرانبها که از پدر به پسر رسیده است؛ میراث اشک و خون و رشادت. «اشک آخر» دربرگیرنده ۹فصل است. نویسنده هر فصل را به ترتیب اشک اول، اشک دوم، اشک سوم و … نامگذاری کرده و در نهایت در فصل نهم با نامگذاری اشک آخر، رمان خود را به پایان رسانده است. این رمان، به رغم عنوانی که دارد، اصلا با اشک و آه همراه نشده است و سیدهاشم حسینی با روایتی خونسردانه و البته تاثیرگذار، داستان خود را بیان کرده است.