
من و دارودستهی راهزنها - جلد دوم
سرانجام دوباره دزدیده شدم!
نسخه الکترونیک من و دارودستهی راهزنها - جلد دوم به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره من و دارودستهی راهزنها - جلد دوم
سوم ماه ژوئن بود. اول ژوئن، دومین روز مهم زندگیم، آمده بود و گذشته بود. معلوم است که اولین روز مهم زندگیم، همان روزی بود که سالِ گذشته کارولوحشیه من را دزدید. آن هم بر اثر انگیزهای آنی و فقط برای اینکه بچههاش دوستی داشته باشند. آن تابستان راهزن شدم، اما این تابستان دارد با موسیقی به فنا میرود. اول ژوئن روزی بود که من در کلِ زمستانِ تاریک و بیماجرا منتظرش بودم. روزی بود که تعطیلات تابستانی شروع میشد و قرار بود ماشین راهزنی بیاید و من را از شر همهچیز خلاص کند. خانوادهی پیرات را خبر کرده بودم، اما دو روز از خبر دادنم گذشته بود. داشتم امیدم را از دست میدادم. تابستانم چیزی بیشتر از این اردوی موسیقی ابلهانه نمیشد. بابا بهزور من را آورده بود اینجا تا نتوانم با راهزنها فرار کنم. از آن لحظه به بعد، جز در زندگی عادی احمقانهام جای دیگری نمیتوانستم باشم.
نظرات کاربران درباره من و دارودستهی راهزنها - جلد دوم