دربارهی داستان «کانبرای من»
«کانبرای من» یکی از پنج داستان کتاب « همین امشب برگردیم » نوشتهی پیمان اسماعیلی است، که در سال ۱۳۹۵ توسط نشرچشمه منتشر شده است و در همان سال برندهی جایزه احمد محمود و همینطور برگزیدهی بهترین مجموعه داستان سال به انتخاب مجله تجربه شده است.
چرا باید این داستان را بخوانیم؟
پیمان اسماعیلی یکی از بهترین کوتاه نویسان داستانِ فارسی است و داستان «کانبرای من» یکی از داستانهای خوشخوانِ پیمان اسماعیلی و نمونهی مناسبی است برای آشنا شدن با جهانِ جذاب داستان نویسی او، جهانی که اغلب در یک وضعیت وهمناک و گاهی حتا هراسناک شکل میگیرد و شخصیت یا قهرمان اصلی داستان مدام در اضطراب به سر میبرد و در طول داستان با موضوعات و حوادث غیرمعمول و حادی روبرو میشود که باید به نحوی با وضعیت پیش آمده همراه شود، مجموعهی اینها باعث خلق و ساختن فضای ویژهای در داستانهای پیمان اسماعیلی و داستان «کانبرای من» شده است.
خلاصهی داستان «کانبرای من»
کانبرای من داستان یک مهندس جوان بوشهری است که در عسلویه زندگی و کار میکرده است و حالا به استرالیا مهاجرت کرده ود ر یک کارگاه نفتوگاز در یک جزیره همراه با مهاجرینی از کشورهای دیگر مشغول کار شده است، برای او و اطرافیانش حوادثی پیش می آید که باعث نگرانی و اضطراب و ترس اهالی کمپ شده است . مهندس جوان مدام این اتفاقها را دنبال میکند و آنها را به موضوعات فراطبیعی و فرامعمول نسبت میدهد، چیزهایی که در بوشهر و عسلویه هم تجربهی آنها را داشته است.
در بارهی نویسنده
پیمان اسماعیلی نویسندهی ایرانی متولد ۱۳۵۶ در تهران است ، اصالتن کرمانشاهی است و حالا ساکن استرالیا . او سه مجموعه داستان و یک رمان نوشته است. « جیبهای بارانیات را بگرد» ، «برف وسمفونی ابری» ، « همین امشب برگردیم» و رمان «نگهبان». او تا بهحال جوایز بسیاری دریافت کرده است. او برای « برف وسمفونی ابری» جایزههای روزی روزگاری، مهرگان، هوشنگ گلشیری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات را دریافت کرده است. مجموعه داستان «همین امشب برگردیم» در سال ۱۳۹۵ برندهی نخستین دورهی جایزه احمد محمود و بهترین مجموعه داستان سال در نظرسنجی مجلهی تجربه شده است. پیمان اسماعیلی پیش از نوشتن و انتشار داستانهایش روزنامهنگاری میکرده است و برای مطبوعات نقد داستان مینوشته و با نویسندگان ایرانی و خارجی گفتگو میکرده است. او هم اکنون در کشور استرالیا زندگی میکند و علاوه بر کارِ مهندسی همچنان به نوشتن داستان فارسی مشغول است.
نقد وبررسی داستان «کانبرای من»
« کانبرای من » قصهی تنهایی، دوری ، غربت، سرگشتگی و سکوتِ انسان امروز است، قصهی فقدانِ فرهنگ و زبان مشترک و گفتگوی آشناست و بنظر میرسد این فقدان وکنار نیامدنها تنها مخصوص به راوی داستان نیست بلکه در کارگاهی که راوی کار میکند، مهاجرین عرب، ترک، هندی و چینی که برای کار در آنجا گرد هم آمدهاند، همگی درد مشترکی دارند، حتا کانبرا که در سرزمین مادریاش هست و از بومیهای استرالیاست نیز همان دردی را دارد که دیگران. درد نداشتن سرزمین و نگرانیهای ناشی از فقدان زبان و فرهنگ مشترک و زیستن در اضطرابِ مدام.
استفادهی هوشمندانهی نویسنده از آیینِ زار در جنوب ایران و به کارگیری المانها و ابزارهایی همچون نیانبان و نواختن ساز و پیدا کردن مابهازاهایی در سرزمین جدید یعنی استرالیا باعث پیدایش دو روایت موازی در داستان شده است . ارجاع بینامتنی به آیین و مناسباتِ زار و احضار آن در قصهی جاری، عمق و تآویل داستان را بیشتر کرده است. آنقدری که «کانبرای من» از یک قصه صرف دربارهی مهاجرت فراتر میرود و لایههای تازهای پیدا میکند که درنهایت نزدیک میشود به خلق فضای سوم و جدیدی که از برآیند دو فضا یا قصهی موازی بوجود آمده است.