محمد رضایی راد

رمان حفره، قصه جنگ و جنایت

رمان حفره مناسب کسانی است که خط فکری و سلیقه‌شان در کتاب‌خوانی به سمت رمان‌های معمایی و جنایی کشش دارد، اگر با علاقه و سماجت قهرمان داستا‌ن‌ها را تا دست‌یابی به قاتل، قاتلین و یا عامل یک جنایت دنبال می‌‎کنید و خصوصا اگر رمان جذابی مثل استخوان نوشته علی‌اکبر حیدری را خوانده و از آن لذت برده‌اید، یک اثر تازه منتشر شده در این ژانر را به شما معرفی خواهیم کرد، رمان حفره نوشته محمد رضایی‌راد که به‌تازگی توسط نشر چشمه به بازار عرضه شده است در این ژانر نوشته شده است.

آشنایی با محمد‌ رضایی‌راد

محمد رضایی‌راد فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر، نویسنده و پژوهشگر نامدار کشورمان است که در سال ۱۳۴۵ در محله بیستون رشت دیده به جهان گشود. فیلمنامه‌های او برنده جوایز بسیاری از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک شده‌است. فیلم کودک و سرباز با فیلمنامه ای از او برنده بالن نقره‌ای جشنواره سه قاره نانت فرانسه شد.
به جز فعالیت در سینما، رضایی‌راد در حوزه نشر نیز فعال بوده و نمایش‌نامه‌های «گزارش خواب»، «در دوزخ نوشتم» نیز به قلم او منتشر شده است. در همین مدت کوتاهی که از انتشار حفره می‌گذرد این اثر با اقبال گسترده مخاطبین خود روبرو بوده و بسیاری آن را بهترین اثر رضایی‌راد قلمداد می‌کنند.

رمان حفره؛ جنگ و التهاب و دلهره

رمان حفره

داستان‌هایی هستند که با بهره‌گیری از توصیفات و تکنیک‌های جذاب نویسندگی، مخاطب را با دنیای شگفت‌انگیز خود همراه می‌کنند، آثاری هم هستند که علاوه بر استفاده از توصیف‌ها و تکنیک‌های به‌جا میزان قابل توجهی هم دلهره و التهاب را به مخاطب انتقال داده و شرایطی را خلق می‌کنند که مخاطب لحظه‌ای آرام و قرار نداشته باشد، حفره از دسته دوم آثار معمایی و جنایی است که در فضای وهم‌آلودی که رضایی‌راد خلق کرده مخاطب برای دست‌یابی به انتهای داستان بسیار بی‌قرار است.
حفره، روایت جذابی است از تعقیب و گریز پرماجرای یک کارآگاه و یک قاتل سریالی و داستان پسرکی در یکی از جزیره‌های خوزستان که از ترس عراقی‌ها تونلی زیرزمینی حفر و پنهان شده است،کارآگاه داستان در این راه با تنش‌ها و معماها و خطرات قابل توجهی رو‌به‌رو می‌شود و که قلم هنرمند رضایی‌راد به خوبی آنها را شرح داده است.
داستان در فضایی دوگانه روایت شده، از یک سو حال و هوای نخلستان و شرجی و رودهای پرآب خوزستان با توصیفات جذاب نویسنده مخاطب را پایبند داستان کرده و از سوی دیگر، عوض شدن سریع داستان و ورود مخاطب به فضایی پلیسی و دلهره‌آور به دلنشینی آن افزوده است.
دقیقا زمانی که خواننده تصور می‌کند در فضایی لبریز از دلهره و هیجان به اوج داستان رسیده، نویسنده فصل‌ها را به پایان برده و با آغاز فصل جدیدی از کتاب، خواننده به فضایی بسیار مهیب‌تر و هیجانی‌تر پرتاب می‌شود. آنچه بر جذابیت این اثر افزوده، پرهیز نویسنده از پرداختن به حواشی و خودداری از توصیفات کسل کننده است. حفره داستان خوزستان است، داستان نخل‌ها، تالاب‌ها،گاومیش‌ها و طبیعت بی‌نظیری که تندباد جنگ آن‌را همچون تکه کاغذی در خود مچاله می‌کند.

قاتلی پرادعا، کارآگاهی صبور

قاتل این ماجرا با غرور و تسلطی که از اعتماد به نفس کاذب وی سرچشمه می‌گیرد تلاش می‌کند بعد از ارتکاب هر قتل نشانه‌ای به‌عنوان امضا برای کارآگاه داستان باقی بگذارد تا هم به او نشان دهد چقدر در کار خود خبره است و هم باعث عصبانیت بیشتر او شود، غافل از اینکه کاراگاه صبور قصه ما گرگ بالان دیده‌ای است که قدم به قدم با صبر و حوصله سوژه خود را دنبال می‌کند. از سوی دیگر پسرک عرب‌زبان قصه در دهکده‌ای مرزی در خوزستان همراه خانواده‌اش بی سروصدا زندگی می‌کند که ناگهان جنگ صاعقه‌وار بر آن‌ها فرود می‌آید. او حتی فرصت گریختن ندارد و باید در جایی پنهان شود. جنگ آنقدر پرشتاب و بی‌خبر بر او و خانواده و عشیره‌اش فرود آمد که حتی فرصت نکرد به نجات دیگر اعضای خانواده‌اش فکر کند. پسرک با فکر کودکانه‌اش حفره‌ای را برای اختفای خود از عراقی‌ها حفر می‌کند که همین تونل مخوف نقطه تلاقی دو داستان موازی این اثر خواهد بود.

گزیده‌ای از رمان حفره

من شهادت می‌دهم. شهادت می‌دهم که آن لحظه‌ی مجازات که او بر سکو خواهد ایستاد، لحظه‌ی مرگ نیست؛ لحظه‌ی ورود به ساحتِ دیگری از وجود است که ما فراموشش کرده‌ایم، گمش کرده‌ایم. فراموش کرده‌ایم که می‌شود همان مسیر مستقیمی را که آمده‌ایم، بازگشت. به دوراهی‌هایی بازگشت که یک‌بار در آن از یک مسیر رفته‌ایم. این‌بار اما می‌توانیم از مسیر دیگری برویم؛ بگذریم و بگذاریم تاریخ فروبریزد و مسیر خطیِ تاریخ پاره‌پاره شود و تاب بردارد و منحنی شود و هر کس از هر مسیری که خواست برود و ساحتِ خودش را و تاریخِ خودش را داشته باشد. شما می‌توانید بازگردید به آن دوراهی‌های دیرین. اگر دوست داشتید انقلاب رخ بدهد از همان مسیر قبلی بروید و اگر دوست داشتید رخ ندهد یا پشیمان شده‌اید، از مسیر دیگری می‌روید و تاریخ را می‌گردانید و جور دیگری طی می‌کنید تاریخ را و مسیر زندگی‌تان را. این‌جوری هر کدام تاریخ خودمان را داریم؛ ساحت خودمان را. من شهادت می‌دهم که او نمُرده است و این‌ها خاطرات گذشته نیست که صاعقه‌وار بیایند و به ذهنِ مُرده‌اش اصابت ‌کنند. هر آن‌چه از سر خواهد گذراند، و شما خواهید دید، نه تجربیات یک روح، بلکه همه‌ی این‌ها، از همین لحظه و همین جا رخ خواهند داد، همگی در ساحتی از ساحاتِ گم‌شده‌ی زندگی، که ربطی به حیات معنوی ندارد و ربطی هم به جهانِ مرگ ندارد (زیرا که او نمُرده است و من این را شهادت می‌دهم و باز هم شهادت خواهم داد بعداً). این ساحتِ گم‌شده ــ که نامی ندارد جز ساحتِ گم‌شده ــ تنها در همین ‌جا، در همین صفحه‌ها، و به معجزه‌ی همین سطرها رخ خواهد داد، نه در هیچ جای دیگر.

One Response

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری