رمان «فهرست مهمانان» یکی از رمانهای ادبیات جنایی پلیسی نوشته لوسی فولی است که به خوبی نوشتههای ادگار آلنپو پدر ادبیات جنایی را یادآور میشود.
نزدیک به دو قرن، از تولد یکیاز محبوبترین ژانرهای ادبی جهان میگذرد، نظرات و روایات متعددی درباره اینکه این ژانر جذاب، باکدام اثر از کدام نویسنده پابهعالم ادبیات گذاشته وجود دارد، ولی با بررسی نظریههای مختلف میتوان به این نتیجه رسید که ژانر جنایی برای اولینبار، در سال ۱۸۴۱ توسط «ادگار آلن پو» با داستان کوتاهی به نام «قتل در خیابان مورگ» پایهگذاری شد. با گذشت مدت زمانی کوتاه و استقبال شدید مخاطبین از این سبک داستانی، نویسندگان آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی بر روی این ژانر چمبره زده و آثار متعدد و عمدتا محبوبی را خلقکردند که هر کدام تاکنون، بارها و بارها به زبانهای مختلف و در بیشتر کشورهای دنیا به چاپ رسیدهاند. اگر همینحالا به سایتهای بزرگ و جهانی فروش کتاب مراجعه کنید، از هر پنج یا شش کتابی که به زبانانگلیسی ترجمه و منتشر شده، دستکم یکی از آنها در ژانر جنایی نوشتهشده است .به هر روی ادبیات جنایی با سرعت سرسام آوری محبوب و محبوبتر شد و در حالحاضر نیز یکی از پرطرفدارترین ژانرهای ادبی درتمام کشورهایدنیا بشمار میرود.قالب اصلی این سبک ادبی با هر فرهنگ و زبان و اقلیمی همخوانی پیدا میکند چرا؟ چون هسته محوری این ژانر، از بطن اجتماع و اتفاقات روزانه مردم شکلمیگیرد، مخاطبین به دلیل علاقهای که به اتفاقات هیجانانگیز دارند به سمت این آثار کشش یافته و آن روحیه قهرمان ستایی آنها، از نقش مثبت و ظلمستیز قصه بسیار استقبال میکند.
لوسی فولی و فهرست عجیب مهمانانش!
فهرست مهمانان، دومین اثرجنایی لوسی فولی نویسنده بریتانیایی است، هرچند مدتزمان زیادی از انتشارآن نمیگذرد، ولی تقریبا هرهفته، در لیست پرفروشهای دنیا جایمیگیرد . هم لیست مهمانان و هم رمان اول او به زبانهای متعددی در بسیاری از کشورها تجدید چاپ شده اند، او دانشآموختهی رشتهی ادبیات انگلیسی است که بنوعی میتوان وی را پرچمدار نسل جدید نویسندگان آثارجنایی بحساب آورد. لوسی فولی سالها، کار ویراستاری کردهاست که به زعم بسیاری از کارشناسان آثار ادبی، یکی از دلایل موفقیت و محبوبیت آثاراو، همین تسلطش بر ویرایش متون ادبی است. اینکتاب، توسط محدثه احمدی ترجمه شده است، مترجم جوان و کاربلد ادبیاتما متولد سال۱۳۷۳ و فارغالتحصیل کارشناسیارشد مترجمیزبانانگلیسی از دانشگاهتهران است.کتب معروفی را در زمینه ادبیات جنایی، معمایی و همچنین موفقیتوسبک زندگی ترجمه کردهاست. اولین اثر ترجمه شدهی او کتاب “جنگل” نوشتهی هارلن کوبن است. محدثه احمدی همچنین ترجمهی آثاری چون: “ازدواج دروغین” نوشتهی کیمبرلی بل، “رئیس زندگی خودت باش” نوشتهی لی لی سینگ و “ایکیگای دلخوشی های کوچک زندگی” نوشتهی یوکاری میتسو هاشی را هم عهدهدار بودهاست.
تعویض زودهنگام خنده و شادی، با ترس و اضطراب
در جزیرهای واقع در کشور ایرلند، به دعوت عروس و دامادی، مهمانان زیادی گردهم آمدهاند تا آغاززندگی این دو را جشنگرفته و بکوبند و برقصند و بگویند و بخندند، غافل از اینکه چه سرنوشت پیچدرپیچ ، ترسناک و رازآلودی در انتظار آنها و این مهمانی نشستهاست، داماد و خانوادهاش برای هرچه باشکوهتر برگزارشدن این جشن کلی هزینه کرده و برای رفاه مهمانان خود تمام تلاش خود را انجام دادهاند، همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه، در اواسط جشن عروسی، یکیاز گارسونها، پیکر بیجانی را پیدا میکند. همزمان با این بلوا، توفان سهمگینی جزیره را فراگرفته و همه چیز را بحرانیتر از قبل میکند،ماجرای جسد و طوفان و شرایط جوی کاملا مهمانها را به مثابه اسیرانی که نه راه پیش دارند و نه راه پس، به بند اضطراب و خوف کشانده است.خوب همین چندخط،برای معرفی داستان کفایت میکند و فکر میکنیم بهتر است ادامه قصه را خودتان بخوانید بهتر باشد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«حالا، تقریبا همه چیز برای مراسم عروسی آماده است. داریم به مرحله بعد میرسیم. غروب، شام قبل از عروسی را با حضور مهمانان منتخب برگزار میکنیم. پس، در واقع، عروسی از امشب شروع میشود. شامپاین را داخل ظرف یخ میگذارم تا پیش از شام سرو شود، هشت بطری بالینجر انگور همراه با شراب شام و چند جعبه گینس. همه را مطابق دستور عروس حاضر میکنم. در موقعیتی نیستم که اظهارنظر کنم، ولی به نظرم، این همه نوشیدنی زیاد است. البته، همه مهمانان آدم های بالغی اند. مطمئنم بلدند چطور خودشان را کنترل کنند، شاید هم نه. به نظرم، ساقدوش اصلی داماد کمی مشکل دارد. راستش، همه ساقدوشهای داماد این طور به نظر میرسند. از طرفی، ساقدوش عروس هم، او خواهر ناتنی عروس است و چند بار دیدم که تنها در جزیره گشت میزد، قوز کرده بود و طوری سریع قدم برمیداشت که گویی، می خواست از چیزی فرار کند.
برق میرود. در یک چشم به هم زدن، همه جا تاریک میشود. گروه موسیقی دست از نواختن میکشد. داخل خیمه، مهمانان جیغ میکشند و به یکدیگر میچسبند. نور شمعهای روی میز تنها افراد را سردرگم تر میکند و روی دیوار خیمه، سایه میسازد. نمی توان کسی را دید یا حرفی را شنید، چون به جز صدای مهمانان، باد به شکلی جنون آمیز، زوزه میکشد ، طوفانی خشمگین در جریان است. جیغ میکشد و خود را به خیمه میکوبد. با هر حملهاش، کل ساختار چادر درهم میپیچد و با نالههای بلند، به خود میلرزد. مهمانان از ترس، چمباتمه می زنند. گرههای پارچه ورودی باز شده است و مدام به هم میخورد. شعله مشعلهای پارافینی که درگاه را روشن کردهاند، گویی، پوزخند می زنند.»