خرید بلیت نمایش یخ بستگی؛ عاشقانه‌ای به یادماندنی روی صحنه تئاتر

نمایش یخ بستگی با بازی درخشان سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده؛ این بهار فرصتی ویژه برای شماست! علاقه‌مندان به هنر نمایش و تئاتر می‌توانند با خرید بلیت تئاتر یخ‌ بستگی، به تماشای ۷۰ دقیقه نمایش عاشقانه بنشینند. نمایش عاشقانه یخ بستگی، تازه‌ترین اثر احمد سلگی، با حضور بازیگران توانمند سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده، از ۱۸ فروردین تا ۱۹ اردیبهشت در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه خواهد رفت. خرید بلیت نمایش یخ بستگی به تازگی از سامانه بلیت‌فروشی فیدیبو، آغاز شده است.

نمایش یخ بستگی
نمایش یخ بستگی

داستانی پُر از احساس؛ روایتی از یک عاشقانه خاص

نمایش یخ بستگی داستانی عاشقانه را با بازی سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده روایت می‌کند که با دیالوگی تأثیرگذار آغاز می‌شود:

«به هم‌دیگه قول داده بودیم که فصل آخرش رو با هم می‌سازیم؛ پس اگه اینجا فصل آخره، در رو باز کن و بیا تو…»

تئاتر یخ بستگی، با مدت‌زمان ۷۰ دقیقه، هر شب ساعت ۲۱:۰۰ اجرا خواهد شد و مخاطبان را به دنیای احساسی و عمیق خود خواهد برد.

تئاتر یخ بستگی با بازی سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده
تئاتر یخ بستگی با بازی سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده

عوامل نمایش یخ بستگی

  • نویسنده و کارگردان: احمد سلگی
  • بازیگران: سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده
  • تهیه‌کننده: فیدیبو
  • مجری طرح: مریم رودبارانی
  • طراح صحنه: امیرحسین دوانی
  • طراح نور: علی کوزه‌گر
  • طراح لباس: مهشید صادقی
  • طراح گریم: سعید سام
  • آهنگساز: پویا نوروزی
  • مهندس صدا: عزیز اکبری
  • عکاس پوستر و تبلیغات: فتاح ذینوری
  • طراح پوستر و بروشور: نگین محمدعلی
احمد سلگی؛ نویسنده و کارگردان نمایش یخ بستگی
احمد سلگی؛ نویسنده و کارگردان نمایش یخ بستگی

خرید بلیت نمایش یخ بستگی

فرصت را از دست ندهید! پیش‌فروش و خرید بلیت تئاتر یخ بستگی از ۲۸ اسفند آغاز شده است. اگر می‌خواهید این اجرا را از نزدیک تماشا کنید، همین حالا بلیت خود را در سامانه بلیت‌فروشی فیدیبو تهیه کنید.

🔗 برای خرید بلیت تئاتر یخ‌ بستگی روی لینک زیر مراجعه کنید:

بهار امسال، همراه با تئاتر یخ بستگی، یک تجربه خاص و فراموش‌نشدنی را رقم بزنید! 🌿🎭

12 Responses

  1. با سلام.
    ابتدای نمایش بامداد در حال به خاک سپرده شدن بود و با معشوقه حرف میزد اما در سکانس آخر هر دو باهم مردند. این قسمت برایم نامفهوم بود.

  2. نویسنده کارگردان بازیگران خسته نباشید زحمت کشیده شده بود انرژی گذاشته شده بود ،راستش من و همراهانم ۲۲ فروردین بلیط داشتیم تئاتر زیاد میریم بهترین تئاتر اخیر بورش خون صابر ابر برگرفته از نازنین بوبوک بود بی نظیر بود و توقعمون خیلی شاید بالا بود ،سعی داشتیم ارتباط بگیریم اما متاسفانه ارتباط نگرفتیم دیالوگ های پراکنده بعد از تموم شدن همه گفتیم چی شد ! ما نفهمیدیمش یه جاهایی قابل درک بود ،قطعا خیلی فکر شده زحمت کشیده شده تمرین شده اما سلیقه ما نبود مفهوم گنگ بود و وقتی چیزی درک نکنی دوسش نخواهی داشت .
    بیشتر نمایش تخیلات بود، دیالوگ های اخر سارا بهرامی به دنیا اوردن عنکبوت ها تیر خلاص به من زد تخیلشم مشمئز کننده است.نتونسته بود با ما تماشاچی ارتباط بگیره .
    شاید انتکت ها افراد هنری بتونن ارتباط بگیرن ما نتونستیم .

  3. فوق العاده بود یکی از زیباترین تاترهای عمرم با بازی درخشان اقای مجتبی پیرزاده و خانم سارا بهرامی
    با دیالوگ های بی نظیر و صدای دلنشین سارا جان
    به اقای سلگی تبریک میگم برای نگارش زیبا و روان و بسیار قابل تامل که بعد از گذشت ۷ سال بالاخره روی صحنه رفت
    به همه دوست داران تاتر پیشنهاد میکنم حتما به دیدنش برند

  4. به نظرم کار بسیار متوسط و حتا سطح پایین بود. کما اینکه به ما اطلاعی ندادند برای صدای خانم بهرامی و جدای صدای ایشون، سطح صدای آقای پیرزاده هم بسیار پایین و بی کیفیت بود. متن پتانسیل بهتر شدن رو داشت و می‌تونست به کار خوبی تبدیل بشه. اما متاسفانه کم کاری شده بود. بازی بازیگران خوب بود. اما شوک اولیه برای صدای نامفهوم بسیار دور از انتظار بود. و کلن چیزی حدود ده دقیقه از دیالوگها قابل شنیدن حتا نبود‌ حتا با وجود هایفون!!! و این فاجعه است. و برای احترام به مخاطب باید باید باید فکری به حالش کرد.

  5. کار بسیااااااااااار مزخرف
    اجرا و دیالوگ ها به صورت قراردادی ( طوری که اجازه برقراری ارتباط با دیالوگ قبلی داده نمیشد )
    متن بسیار ضعیف و بدون ایجاد ( درام )
    در کل موفق باشید …

  6. سلام با نشکر از شما
    من خیلی تاتر را دوست داشتم نشون میداد عشق هیچ‌وقت از بین نمیره و‌اینکه ادم اگر فرصت داشت به عقب برگرده جور دیگری زندگی می کرد. ممنون

  7. سلام
    دوستان دیشب به تماشای نمایشی نشستم با دوستان بسیار فرهیخته و خوبم که نوشته خودم رو (که معمولا بابت نمایش های که دوستشان داشته باشم برای خودم مینویسم و آرشیو میکنم) اینبار با شما هم به اشتراک میگذارم:

    اردیبهشت ۱۴۰۴
    نمایش یخبستگی
    نویسنده و کارگردان: احمد سلگی
    بازیگران: سارا بهرامی و مجتبی پیرزاده
    سالن استاد ناظرزاده کرمانی

    وقتی مرگ می‌رسه اما نمی‌کُشه، فقط نشونت می‌ده…
    یخبستگی بیشتر از اینکه یه تئاتر معمولی باشه، یه جور مراقبه‌ی تلخ بود…
    یه ایستگاه توقف، یه جایی برای نگاه‌کردن به خودت، درست وقتی که دیگه راه برگشتی نیست، نه به قبل، نه به آینده…
    تو نمایش یخبستگی مرگ زودتر از وقتش میاد، ولی نه برای گرفتن جون؛ میاد تا یه پرونده‌ی خاک‌خورده رو باز کنه…
    پرونده‌ی خاطره‌ها، حسرت‌ها، اشتباهات…
    مرگی که اینجا هست، شبیه یه دروازه‌ست، یه آستانه‌ی نامرئی بین بودن و نبودن، بینِ خواب و بیداری، بینِ ذهن و واقعیت…
    فضای نمایش یه جوری طراحی شده که آدم رو می‌ندازه تو حال‌وهوای تئاترهای «liminal»، همون مرزهای بینابینی که رابرت ویلسن و بکت استادش بودن. فضایی سرد، خالی، خاکستری…
    با یه وان لعنتی اون وسط صحنه که فقط یه اِلِمان صحنه‌ای نیست، خودش یه شخصیت زنده‌ست… انگار اون وان، محل تطهیر بود، محل شست‌وشوی روح، یا شاید محل غرق شدنِ کامل…
    وقتی نویسنده از دیامورفین می‌گه، فقط منظورش یه ماده‌ی مخدر نیست،
    اون ما رو پرت می‌کنه به یه حالت خلسه‌ی روانی، همون چیزی که آنتونن آرتو “پدر تئاتر بی‌رحم” ازش حرف می‌زد…
    این‌که صحنه باید بزنه زیر میز، ذهن رو از جا بکنه، پرتاب کنه به ورای عقل…
    این نمایش، یه “روان‌درام” تموم‌عیاره، نه قصه‌محوره، نه خطی….
    بیشتر شبیه یه مونولوگه ذهنیه، انگار که داری قبل خواب، چشم‌ بسته، با خودت مرور می‌کنی که چی شد که اینجوری شد…
    یکی از ویژگی‌های خاص این کار، اینه که بیشتر از اینکه روایت ببینی، داری بازپخش می‌بینی، بازپخش تکه‌پاره‌های ذهن دو تا آدم، که دارن با آخرین رمق‌شون، تو ذهن همدیگه راه می‌رن…
    اما یکی از عجیب‌ترین و تاریک‌ترین لحظه‌های نمایش، جاییه که ستاره فیلمنامه‌ای می‌ده به بامداد، با یه ایده‌ی پادآرمان‌شهری:
    یه بیماریِ ناشناخته اومده، زن‌ها دیگه بچه‌ی آدم به دنیا نمیارن، بلکه عنکبوت به دنیا میارن و تنها مردی که اسپرمش هنوز انسان تولید می‌کنه، همونه که قراره نقش اول این فیلم باشه، و اون نقش رو ستاره پیشنهاد می‌ده به بامداد…
    ولی این فقط یه فیلمنامه نیست، این یه افشاگری یا شاید یه پیش‌گویی، چون تو پرده‌ی آخر، انگار واقعاً داره همون اتفاق می‌افته…
    ستاره با صدایی خسته از بامداد می‌خواد اونو باردار کنه…
    تو این نقطه، نمایش می‌ره سمت یه فضای بایوفانتزی تاریک، یه روایت کابوس‌وار شبیه آثار دیوید کراننبرگ…
    عنکبوت تو ناخودآگاه جمعی، هم مادره، هم شکارچیه، هم خالق، هم نابودگر، و این زن‌ها که تو نمایش دارن عنکبوت به دنیا میارن، دقیقاً همون زنِ سایه ای یونگ‌ان، زنی که قدرتش دیگه به زایش آدم نیست، به بازتولیدِ هراسِ خالصه…
    سارا بهرامی مافوق فوق العاده است تو این مسیر، با تمام وجود می‌درخشه، همون‌قدر که زنانه‌ست، تاریکه….
    درست مثل آنیما در نظریه‌ی یونگ، زنی که هم نجات می‌ده، هم می‌تونه نابود کنه….
    مجتبی پیرزاده با صدایی مورفین‌وار و حالتی یخ‌زده، شبیه سایه‌ست، همون بخش سرکوب‌شده‌ی روان، که فقط تو لحظه‌ی مرگ دوباره صدا پیدا می‌کنه….
    نورپردازی درست مثل حال‌وهوای نمایش، خسته، گرفته، خاکستری. انگار خود نورم نمی‌خواست چیزی رو کامل نشون بده…
    موسیقی اما، یه‌کم کمرنگ‌تر از چیزی بود که انتظار داشتم، شاید چون هنوز صدای موسیقی نمایش “چه” که چند ماه قبل تو همین سالن دیده بودم تو گوشم بود، انتظار داشتم یه پچ‌پچ ذهنی تو بستر صدا بشنوم، یه زمزمه‌ی هولناک که با بازی‌ها گره بخوره…
    این تئاتر برای مخاطب عادی شاید زیادی خلسه‌وار، کند یا تکراری به‌نظر بیاد. ولی اون تکرارها بی‌دلیل نبودن. مثل همون پلان‌های کش‌دار اسب تورین بلا تار، جایی که آدم فقط با رنجِ تکرار، می‌فهمه چقدر زنده بودن فرساینده‌ست….
    در نهایت، یخبستگی فقط یه اجرای تئاتر نیست، یه مکاشفه‌ست، یه تجربه‌ی ذهنی، که توش شاید بیشتر از هر چیز، خودتو تماشا کنی…
    لحظه‌ای که همه‌چیز ایستاده، و فقط یه سوال، تو سر آدم زنگ می‌زنه:
    من کی بودم؟ چی شدم؟ و اگه برگردم… چی رو عوض می‌کنم؟

    سید محمد باقرآبادی
    ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری

آخرین مطالب