موش کوچولو خیلی تنها بود و هیچ دوستی نداشت.
اون همیشه میترسید که دیگران بفهمند که تنهاست. برای همین همیشه با غرور راه میرفت.
موش کوچولو فقط از خودش تعریف میکرد و به دیگران پز میداد.
یک روز موش کوچولو میون راه خروس رو دید. دوست داشت به خروس دوست بشه اما…