کلاودیا مرده است. خدای مهربان، خواهش میکنم او را ببخش و بهخاطر نیرو و شهامتش به او پاداش بده. جریان را خودم روز دوشنبه از زبان میشائل شنیدم. اول باورم نمیشد. کلاودیا همیشه برای من کسی بود که در برابر بیماری مقاومت کرده و بر آن پیروز شده بود. در ماه ژوئن آرزو کرده بودم که من هم مثل او تا این حد مقاوم باشم. چه کسی حدس میزد که این خانم جوان که شهامت زیادی از خودش نشان میداد به این سرعت بمیرد. وقتی دیگر جرئتی برایم باقی نمانده بود، و حتی میتوان گفت زندگیام به مویی بند بود، کلاودیا به من جرئت زیادی داد.
او برای من الگوی شکیبایی و قاطعیت بود. بعداً باخبر شدم که در آغاز بیماری ناامید بوده و فقط در چند ماه آخر، وقتی که دیگر خیلی دیر شده بود چنین روحیهای پیدا کرده بود. اما کلاودیا مسلماً بیجهت از دنیا نرفته است. حداقل امیدوارم که از اشتباهات او درس بگیرم. سعی خواهم کرد کمتر بیصبری کنم و به توصیه دکترها عمل کنم. این کار را خواهم کرد، حتی اگر فایده کمی برایم داشته باشد، حتی اگر درد داشته باشم و تومور باز هم رشد کند. کلاودیا بدون اینکه درد بکشد در طی چهار روز از دنیا رفت. او هرگز درد نداشت و به همین دلیل وقفه بین دوره درمان را طولانیتر کرد و درمانش را ناتمام گذاشت.
امیدوارم از اشتباهات او درس بگیرم!