«نیاز افسون» کتابی در ژانر جنایی و معمایی با درونمایههایی عاشقانه است. این کتاب حرفهای زیادی برای گفتن دارد و در یک بستر داستانی، توانسته برخی از عمیقترین مسائل روز جوانان ایران را هم در خود جای دهد. «عاطفه فرزین مجد» این کتاب را با توجه به نیاز جوانان امروز و همچنین در نظر گرفتن جذابیتهای یک داستان خواندنی و پرکشش نوشته است.
«افسون» دختر زیبایی است که از طریق چت آنلاین با مردی به نام «هرمز» آشنا میشود. هرمز افسون را ترغیب میکند تا به آلمان برود و با او زندگی گند. کار تا جایی پیش میرود که افسون نامزدیاش را با پسرعمویش «امین»، به هم میزند تا به سرزمین رویایی خود برسد. رفتن افسون به آلمان فراز و نشیبهای زیادی دارد. او به ایران برمیگردد و به جرم قتل همسرش بازداشت میشود و دادگاه برای او حکم اعدام صادر میکند. «مانی» و «ماندانا» به همراه «روزبه» همسر ماندانا، تنها کسانی هستند که شش ماه فرصت دارند تا راز قتل مرموزی که افسون به آن متهم شده را پیدا کنند.
نیاز افسون کتابی روان و خوشخوان است. داستان این کتاب در فضایی امروزی اتفاق میافتد و مکانها و اتفاقات خیلی ملموس و آشنا هستند. شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارد و نویسنده توانسته به خوبی به این افراد هویت بدهد. قهرمانان کتاب افراد چندان دور از ذهنی نیستند. در واقع همه آدمهایی هستند که همین گوشه و کنار آرام و بیصدا زندگی میکنند و همه داستان خودشان را دارند. زبان نویسنده ساده و روان است. فرزین مجد چندان اصراری روی استفاده از ادبیات فاخر و سنگین ندارد. او داستانش را با استفاده از همان کلمات ساده، خیلی خوب ساخته و پرداخته است. توصیفات نویسنده از افراد، مکانها و اتفاقات چندان ملالآور و خستهکننده نیست و جزییاتی که نویسنده به مخاطبان میدهد، باعث درک بهتر و همذاتپنداری عمیقتر در آنها میشود. همانقدر که ماجرای کتاب را جلوی چشم مخاطب زنده کند و او را به دل داستان بکشاند، برای شرح حال و توصیفات داستان کافی است.
داستان در فضایی ملتهب شروع میشود. نویسنده هیچ ابایی ندارد که از همان ابتدا مخاطب را با سوالهای ریز و درشتی روبهرو کند که تا چندین فصل بعد همچنان جواب مشخصی به آنها نمیدهد. پلیس، دستبند، خبرنگاران، دوربینهای خبری، و بعد بیمارستان و اتاقهای سبزرنگ همه توانستهاند فضایی ایجاد کنند که سردرگمی و اضطراب داستان را از همان ابتدا منتقل میکند. در این کتاب واقعیت زندگی، همانطوری که هست نشان داده شده است. نویسنده چندان اصراری ندارد مفاهیم و جریانات را زیباتر از چیزی که هست، نشان دهد. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن میکند. نویسنده توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری عاشقانه روایت کند. فرزین مجد با نوشتن این داستان ثابت کرده که در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد.
افسون دختری است در اوج جوانی و زیبایی که انتظارات زیادی از زندگی و دنیا دارد. او پدر و مادرش را هنگامی که چهار سال بیشتر نداشته در یک تصادف رانندگی از دست داده است و حالا مادربزرگش تنها کسی است که از او مراقبت میکند. افسون نازپرورده است و هر چه در زندگی خواسته برایش فراهم شده است. اما حالا چیزهای خیلی بزرگتری میخواهد، چیزهایی آن سوی مرزها، چیزهایی که حتی نمیداند شاید اصلا وجود نداشته باشد. او خیلی آسان فریب هرمز را میخورد و به آلمان میرود. هرمز به او خیانت میکند و این تازه اول ماجراست. افسون در بازی بسیار پیچیده و پستی گرفتار شده که رد پایش از ایران و آلمان شروع میشود و به اسراییل میرسد. افسون خیلی دیر به فکر برگشت به ایران و فرار میافتد، زمانی که به جرم قتل در ایران بازداشت میشود.
زمان در این داستان در نوسان است. رد پای شخصیتها را گاهی در زمان حال و گاهی در گذشته دنبال میکنیم. خط زمان و مکان به خوبی در این کتاب شکل گرفته است. نویسنده ضمن بازی با زمان توانسته انسجام حوادث و اتفاقات را خیلی خوب حفظ کند. فرزین مجد با جسارت توانسته شخصیتهای داستانش را به شیوههای مختلف به چالش بکشد و آنها را در موقعیتهای پیچیده و دشواری قرار دهد. ناهنجاریها و مشکلات اجتماعی و فرهنگی که در این کتاب آمده، در لایههای مختلف جامعه دیده میشود؛ این مسائل شاید لباس مدرنی پوشیده باشند و نام و نشان متفاوتی پیدا کرده باشند، اما آثار آن روی زندگی افراد و سلامت جامعه همیشه مخرب و ویرانگر است و عواقب جبران ناپذیری دارد.
عاطفه فرزین مجد، نویسندهی ایرانی متولد سال 55 است. فرزین مجد در دنیای نویسندگی، دغدغههایی فراتر از تیراژ و تزیین ویترین کتابفروشیها دارد. او در داستانهایش از درد جوانان ایرانی میگوید، کسانی که به سردرگمی دچارند و آسیبپذیر و شکننده شدهاند. کتابهای فرزین مجد علاوه بر جذابیت داستانی، با بیان واقعیتهای جامعه، سهمی در بیداری و هوشیاری جوانان داشته باشد. انتشارات البرز کتاب نیاز افسون را در سال 93 منتشر کرده است. «قسم به عشق» هم یکی دیگر از آثار محبوب این نویسنده است که در سال 89 توسط نشر شقایق منتشر شده است.
میلههای آهنی پنجره، در سیاهی شب گم بودند، اما با این حال، بودنشان همچنان وقیحانه به افسون زباندرازی میکردند. شاید به این دلیل که نشان میدادند، افسون هیچ راه فراری ندارد. افسون آهی کشید و با خودش گفت: «عجیبه! چرا اولین فکری که به ذهن هر زندانی میرسه اینه که چطوری فرار کنه؟ آخه من با این وضعیتم به کجا میخوام فرار کنم؟».
در باز شد و ماندانا در حالی که لبخند بر لب داشت طرف، تخت افسون رفت و با همه محبتش، دست او را میان دستانش گرفت و فشرد.
افسون با عشق نگاهش کرد و گفت: «چقدر دلم برات تنگ شده بود! انگار تو این شرایط خدا تو رو رسونده تا بهم دلگرمی بدی».
ماندانا بوسهای بر گونهی افسون نشاند و گفت: «بهم بگو چی شده و چرا تو این مخمصه گرفتار شدی؟».
افسون سکوت کرد و ماندانا صندلی را جلو کشید و رودرروی او نشست و گفت: «چرا سکوت میکنی؟ نمیخوای با من حرف بزنی؟ من مطمئنم تو بیگناهی. مگه میشه افسون مهربون و با گذشتی که آزارش به یک مورچه هم نمیرسید، آدم بکشه! برام تعریف کن چه اتفاقی افتاده».
افسون لبخند محوی زد و گفت: «بی خیال بابا. اگه منو اعدام هم نکنن، این قلب لعنتی به من اجازه نمیده بیشتر از این زندگی کنم. تو از خودت بگو».
ماندانا خاموش به چهره ملیح افسون خیره ماند. افسون خندید و گفت: «چرا منو اینطوری نگاه میکنی؟».
ماندانا نفس کوتاهی کشید و گفت: «چرا از جواب دادن طفره میری؟ چرا نمیخوای واسم تعریف کنی؟».
افسون نگاهش را از ماندانا دزدید و گفت: «ماجرای خاصی نیست. من رفتم آلمان، اونجا ازدواج کردم و بعد هم پشیمون شدم برگشتم ایران. شو... شوهرم دنبالم اومد. باهاش درگیر شدم و کشتمش».
ماندانا دستش را به زیر چانه افسون گذاشت و صورت او را به طرف خودش برگرداند و گفت: «از بچگی هروقت می خواستی دروغ بگی، صورتت رو برمیگردوندی، خیال نکن این چیزها از خاطرم رفته».
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۲۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 496 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۶:۳۲:۰۰ |
نویسنده | عاطفه فرزین مجد |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۴/۰۹ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 25,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یک فیلم هندی کامل با کمی رنگمایه ی ایرانی. یک ستاره هم به زور می گیره از نظر من. حیف وقت و پول!
خوب نبود