«این رمان آتشین است؛ شبهنگام دستش نگیرید» این جمله را نیویورک ژورنال اوبوکس دربارهی یک جنگل تاریک تاریک نوشته است. کتابی جذاب و ترسناک، تریلری که نفس را در سینهی مخاطب حبس میکند. روث ور رمانی نوشته است که هر مخاطبی را سرجایش میخکوب میکند و او را به ادامه دادن مجبور میکند.
در یک جنگل تاریک تاریک با عنوان اصلی «in a dark, dark wood» اولین بار سال ۲۰۱۵ منتشر شد. شخصیت اصلی این داستان دختر بیستوششسالهای به نام لیونورا است. دختری که نویسندهی داستانهای جنایی است و براثر یک دعوت به یک داستان جنایی وارد میشود. روث ور رمانش را با لحنی جذاب و هیجانانگیز و با توجه بسیار زیاد به جزئیات نوشته است. این کتاب حیرتآور مدت کوتاهی پس از انتشار در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز، نیویورک تودی و لسآنجلس تایمز قرار گرفت. این کتاب تاکنون به چندین و چند زبان مختلف برگردانده شده و در سراسر جهان طرفداران زیادی دارد. یک شرکت فیلمسازی امتیاز ساخت فیلم از روی این کتاب را خریده و فیلم کتاب در یک جنگل تاریک تاریک بهزودی ساخته خواهد شد.
لیونورا یک نویسنده است. او در استودیوی کوچکش در لندن زندگی میکند و عاشق دویدن است. همهچیز آرام است تا اینکه او دعوتنامهای برای مهمانی مجردی دوستی از دوران دبیرستانش دریافت میکند. دوستی که ده سال است هیچ ارتباطی باهم نداشتهاند. رازی درگذشته وجود دارد که او را از تمام دوستانش در آن زمان جدا کرده است، رازی که او نمیخواهد از آن حرف بزند. بالاخره لیونورا تصمیم میگیرد به این سفر برود. او همراه دوستش نینا و سه نفر دیگر مهمانان این آخر هفتهاند. این مهمانی شش نفره اما یک مهمانی ساده نیست. اینجا جایی است که لیونورا با گذشته مواجه میشود... او از آمدن به این خانهی شیشهای در جنگل پشیمان خواهد شد...
روث ور نویسندهی بریتانیایی متولد سال ۱۹۷۷ است. او در لوئیس (LEWES) بزرگ شد و در دانشگاه منچستر در رشتهی ادبیات انگلیسی گرفت. او پیش از آنکه بهعنوان نویسنده مشغول کار شود مشاغل مختلفی را تجربه کرد. پیشخدمتی در رستوران، کتابفروشی، تدریس زبان انگلیسی در پاریس و نشر کتاب شغلهای او پیش از پرداختن به نویسندگی بود.
اولین آثار روث ور برای کودکان بود اما او بعدها به نوشتن رمانهای روانشناختی و تریلرهای دلهرهآور آورد. کتابهای او مخاطبان زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. از میان آثار این نویسنده که در ایران ترجمه و منتشرشدهاند میتوان به کتابهای «زنی در کابین»، «بازی دروغ» و «مرگ خانم وستاوی» اشاره کرد.
روث ور در حال حاضر در برایتون زندگی میکند.
هرروز در سراسر جهان داستانهای زیادی منتشر میشود. داستانهایی که هرکدام مخاطبان زیادی در سراسر جهان دارند. انتشارات نون یکی از ناشرانی است که در سالهای اخیر تلاش کرده تا مشهورترین آثار داستانی همزمان با سراسر جهان در ایران نیز منتشر شوند. کتاب در یک جنگل تاریک تاریک یکی از همین کتابهاست.
انتشارات نون کتاب در یک جنگل تاریکِ تاریک را با ترجمهی شادی حامدی آزاد عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
ادبیات جنایی بخش بسیار جذابی از دنیای ادبیات است. داستانهای جنایی همواره مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده و افراد زیادی را به کتاب خواندن جلب کردهاند. کتاب در یک جنگل تاریک تاریک یک داستان جذاب و دلهرهآور است. معمایی پیچیده و پر از جزئیات که مخاطب را به سفری هیجانانگیز میبرد. روث ور با قلم توانمند خود داستان را بهقدری ملموس و پر از جزئیات روایت کرده است که تصور میکنید مشغول تماشای یک فیلم سینمایی ترسناک هستید. این کتابی است که اگر در دست بگیرید تا فهمیدن راز داستان نمیتوانید آن را زمین بگذارید. در یک جنگل تاریک تاریک میتواند هدیهی بسیار خوبی برای آدمهای عاشق هیجان باشد.
کتاب در یک جنگل تاریکِ تاریک در دستهی کتابهای داستانهای انگلیسی قرار دارد.
کتاب در یک جنگل تاریکِ تاریک مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 352 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 17 روز بخوانید.
کتاب در یک جنگل تاریکِ تاریک جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستانهای انگلیسی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی داستانهای انگلیسی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب در یک جنگل تاریکِ تاریک اثر روث وِر بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستانهای انگلیسی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
میخواهم بخوابم، ولی توی چشمهایم نور میاندازند. من را آزمایش و اسکن کردند و جوابها را پرینت گرفتند، لباسهای خونآلودم را درآوردند. چه اتفاقی افتاده؟ چهکار کردهام؟
من را سوار ویلچر، در راهروهای دراز پیش میبرند، نورها را برای شب کمفروغ کردهاند، از کنار بیماران خواب میگذریم. بعضی از آنها، همینطور که من رد میشوم، بیدار میشوند و من حالت خودم را در چهرههای شوکهی آنها میبینم، آن طوری که رویشان را برمیگردانند، انگار از چیزی رقتانگیز یا ترسناک.
دکترها از من سوالاتی میپرسند که نمیتوانم جواب بدهم، چیزهایی میگویند که یادم نمیآید.
آخر سر، وصلم میکنند به یک مانیتور و رهایم میکنند، تخدیر شده و خوابآلود تنها.
اما نهچندان تنها.
با درد به پهلو میچرخم و آن موقع است که میبینمش: افسر پلیس زنی صبورانه روی صندلی نشسته است.
از من مراقبت میشود، ولی نمیدانم چرا.
آنجا دراز کشیدهام. از پشت شیشهی دریچهی تورسیمیدار به پشت سر افسر پلیس نگاه میکنم. خیلی دلم میخواهد بروم بیرون و چیزهایی بپرسم، اما جرئت ندارم. تا حدی به این خاطر که مطمئن نیستم پاهای پشمالویم بتوانند من را تا دم در بکشانند؛ اما تا حدی هم به این خاطر که مطمئن نیستم بتوانم جواب سؤالها را تحملکنم.
دراز کشیدهام، به مدتی که طولانی به نظر میرسد و به همهمهی دستگاهها و سرنگ مورفین گوش میدهم. دردسرم و پاهایم کمرنگ و دور میشود؛ و بعد، سرانجام، میخوابم.
خواب خون میبینم که روی من پخششده و مرا آغشته و در خود غرق میکند. توی خون زانوزدهام. سعی میکنم بندش بیاورم، اما نمیتوانم. پیژامهام آغشته به خون است. خون روی کف چوبی کمرنگ پخش میشود...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۱۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 352 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۴۴:۰۰ |
نویسنده | روث ور |
مترجم | شادی حامدی آزاد |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | In a dark,dark wood |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۵/۰۹ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 99,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خب خب... اومدم که حسابی این کتاب رو مورد نقد قرار بدم! من کتابای زیادی رو نقد کردم و کمتر کتابی تا حالا تونسته کلی نقد مثبت از من بگیره چون کمتر کتابی میتونه تمام معیار ها رو داشته باشه و یه شاهکار از خودش بسازه! به نام خدا: کتابی افتضاح! واقعا توقع نداشته باشید این کتاب نقد مثبت هم داشته باشه! کودک ۵ ساله از روث ور بیشتر نویسندگی حالیشه و مسلما قشنگ تر از اونم مینویسه. این نویسنده که اینقدر راحت کار های بد و اشتباه و گناه رو توی نوشته هاش میاره و خیلی وقت ها این کارها رو خوب هم نشون میده! فقط میشه براش متاسف بود و براش دعا کرد زودتر ذهن مریضش خوب شه! اینقدر که به فکر نوشتن اینجور چیزاس به فکر نوشتن کتابش نیست... ژانر جناییه ولی اصلا تخصصی تو این ژانر نداره، این کتاب نه سر داشت، نه وسط، نه ته داشت! کسی که از کتاب چیزی حالیشه اصلا سراغ اینجور چیزای مبتذل نمیره چون حتی ارزش نگاه کردن نداره چه برسه به خوندن! کتاب خوب برای پر کردن وقت و همچنین یه سرگرمیه که در حال پرفکت بودن داستان باید یه چیزی هم از داستان بهت اضافه شه... من اول بازی دروغ رو خونده بودم که اونم همین بود اصلا درون مایش معلوم نبود، اونم چیزای بی شعورانه ی خودش رو داشت (کار های مبتذل، مواد و مشروب، بدون ازدواج بچه دار شدن و خیانت ...) منتها چون از قبل خریده بودم و همه هم تعریف کرده بودن (نمیدونم برای چی؟ الکی...) نشستم بخونم؛ من که دل خوشی از کتاب قبلی نداشتم حالا هم این؛ کتاباش اینقدر بیخود بودن که بیشتر صفحه هارو رد میکردم تا تموم شه! موضوعات این کتاب هم (مشروب و مواد، همجنسگرا ها و رابطه های نامشروع...) و مترجم هم اصلا به خودشون زحمت مقداری سانسور ندادن تا ما حالمون کمتر از این کتاب به هم بخوره! پس سانسور برای چیه؟ آها چون این کتاب رو اگه سانسور میکردن اصلا چیزی ازش نمیموند! همه ی اینا ثابت میکنه روث ور اصلا نویسندگی حالیش نیست! همه ی اینا ارزش رمان رو طوری پایین آوردن که مجبور میشی صفحات رو هی رد کنی بره پس کتاب نه هیجانی داره نه تعلیقی نه خوش نوشتار بودن و ... (البته اگه اصلا بلد باشه!) البته دیگه اینا مهم نیست اگه ایده منسجم و داستانی خوب برای ارائه دادن نداشته باشه. آخرش هم همه چی بود غیر از یه پایان عاقلانه و منطقی! این زن کسیه که هیچی از ارزش ها و معیار های کتاب بلد نیست؛ پس اگر شما برای خودتون ارزش قائلید این کتاب رو نخونید! با تشکر. اگر هم فیدیبو برای خوانندگانش ارزش قائله این کتاب رو از اپیکیشنش بر میداره. به امید روزای بهتر...
داستان جنایی-معمایی خوب و پرکششی بود ولی به نظرم نویسنده خوب و منطقی تمومش نکرد. اگه دنبال یک رمان پرکشش پلیسی هستید کتاب "پرونده هری کبر" رو از دست ندید. توی فیدیبو هم هست. تا لحظه آخر از نویسنده رو دست میخورید! بهترین رمان پلیسی ای است که من تا حالا خوندم.
داستانِ پرکششی است.اینکه تا آخرِ کتاب، قاتل قابل حدس نبود از نقاط قوت داستان محسوب میشود. ولی بنظرم انگیزه قاتل برای ارتکاب قتل، چندان منطقی و قابل قبول نبود. ترجمه دارای چندین اشتباه نگارشی است که باعث دلزدگی خواننده میشود. مترجم میتوانست ترجمه را با دقت بیشتری ارائه دهد تا شاهد جملاتی نظیر "داشته بودند" در کتاب نباشیم.
از دیدگاه من(یک کتابخوان مبتدی) داستان جنائی و معمائیِ هیجانانگیز و پرکششیست. خوب فضاسازی شده. هرچند گاهی دیالوگ شخصیتها خسته کننده میشوند، اما ظاهراً لازمهی قرار دادن خواننده در فضای موردنظر و در راستای کمک به درک آن جوّ هستند. تقریباً بعد از نیمههای داستان به بعد، قاتل قابل تشخیص است. میتوانست پایان رمزآلودی داشته و جذابتر تمام شود؛ مثل داستانهایی که بعد از تمام شدنشان نیز همواره حس ترس را در خواننده حفظ میکنند. مثلاً میتوانست شخصیت اصلی داستان، خانهی شیشهای را به خاطر حفظ آخرین خاطرات و آخرین دیدار با عشقِ دوران نوجوانیاش، خریده و آنجا را برای ادامهی زندگی و نویسندگی انتخاب کرده و حس ترس و وحشت را با زندگی یک دختر تنها در یک خانهی شیشهای در وسط یک جنگل تاریک که قتلی هم در آن رخ داده، در ذهن مخاطبین ماندگار کند؛ اما نویسنده، یک پایان تقریباً خوش و شیرین را ترجیح داده است.
اگر از خواندن مجموعه ی کاملی از اسامی هنرپیشهها ی غربی، اصطلاحات عامیانه و بازاری، تبليغ کالاهای آمریکائی، تبلیغ نام سلبریتی های غربی، مصرف انواع مواد مخدر و مشروبات فرا الکلی!!، رابطه های نامشروع در نوجوانی(که حتی در خود غرب هم جرم بزرگی محسوب میشه) ، و همینطور روابط همجنسگرایان و پارتی های آزاد و حرفهای رکیک و ووو... ، حالت تهوع بهتون دست نمیده، توصيه میکنم که این داستان رو بخونید ، البته خوبه که اینها سانسور نشده، تا بفهمیم در جبهه غرب چه خبره! ، و اما خود داستان،یک داستان در سطح متوسط که حقیقتا میشه از وسط داستان حدس خوب زد که چی قراره بشه و قاتل احتمالی کیه، فضاسازی خوبه ولی بیش از حد به اون پرداخته شده که دچار تکرار مکرراته ، شخصیت پردازی اشخاص و همچنین قاتل هم نسبتا خوب و تا حدی قابل قبوله اما توجیه قتل اصلا منطقی نيست!!! بنظر من در بین داستانهای جنایی قرن ۲۱، کتاب زن کابین شماره ده ، از این بهتره و صد البته کتاب پرونده هری کبر
قطعا نمیشه جزو کارهای جنایی قوی به شمار آوردش ولی ضعیف هم نیست. نویسنده نمیتونه داستان رو لو نده و از یه جایی به بعد قاتل قابل حدسه، با وجود اینکه قصه جذابه اما خلاقیت بالایی نداره. دویست صفحه اول خیلی جاها داستان کش داده شده و یه جاهایی هم توجیه نداره، مثلا من انتظار داشتم برای دعوت هر مهمون (بخصوص تام) علت مشخصی وجود داشته باشه که نداشت. یا اینکه نویسنه درباره گذشته فلو و کلر سوال ایجاد کرد اما جوابی بهشون نداد. با این حال خوب «نوشته شده» و کاراکتر پردازیها گرچه کامل و محکم نیست اما قابل قبوله. در نهایت میتونم بگم ارزش یک بار خوندن رو برای من داشت ولی نه از اون مدل خوندنهایی که بعدش فکرم درگیرش بشه.
یک داستان جنایی که تا آخرین لحظات قاتل نامشخصه . به نظرم داستان خیلی زیاد به جزئیات میپردازه . طوریکه در برخی اوقات برای خواننده کسل کننده میشه (اگر خواننده مثل من کمی عجول هم باشه ) .معمولا دوست ندارم کتابی رو نیمه کاره رها کنم وگرنه از خواندن یک سوم آخر کتاب چشم پوشی میکردم . فضای کلی داستان به نظر من خیلی غمبار و اعصاب خردکنه . درکل یک داستان جنایی شبیه بسیاری از داستانهای جنایی موجود در بازار . چیز خاصی نداشت . میشه کتابهای خیلی بهتری خوند .
من کل کتابای آگاتا کریستی رو خوندم, هر بار می گفتم ای کاش یکم الکی طولانی ترش می کرد, چون خیلی داستانش خوبن و اغلب تا انتها قاتل رو حدس نمی زنی, اما از ابتدای این کتاب هی می گم یکم روال رو تندترش کن, خیلی دلزده می کنه, چند بار یک مطلبو می گه, البته هنوز تمومش نکردم, منی که کتابای آگاتا رو دو روزه تموم می کردم. هنوز حس قتل و هیجانش رو حس نکردم,ترسی رو احساس نکردم و باورم نشده دنبال قاتل هستن. به همتون پیشنهاد می کنم کتاب های آگاتا رو حتما بخونید, اغلب کتابها رو فیبدبو داره
اصلا و ابدا توصیه نمیکنم روایت داستان اصلا گیرا نیست و پره از حرفای بیخود و حوصله سربر مثلا چند صفحه درمورد یه قهوه ساز حرف میزنن انقدر دیر وارد اصل داستان میشه که از خودنش پشیمون میشید اصرار نویسنده برای گنجوندن همجنسگرای مرد و زن در داستان اونم برای جلب مخاطب غربی خاص خودش واقعا حال به همزنه و در مجموع از خوندنش پشیمون میشید
من زنی در کابین شماره ۱۰ رو از همین نویسنده خوندم و بنظرم بد نبود همین باعث شد این رو هم بگیرم ، اما بنظرم طرح داستان هردو یکی بود و خوندن این کتاب طوری بود انگار که تکراریه و همون یک کتاب از این نویسنده کافی بود ، در کل حرف بیشتری برای زدن نداره و همین طور که بنظر من اتفاقا قاتل خیلی هم خوب از اول مشخص بود و شخصیت پردازی پخته نبود ، شاید با یک شخصیت پردازی بهتر و کندوکاو عمیق تر توی روان شخصیت ها ، دلایل قتل قابل درک تر میشد. در کل یه رمان خیلی معمولی برای گذران وقت هستش و ارزش ادبی بالایی نداره