0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
اتاق
٪30

معرفی، خرید و دانلود کتاب اتاق

نویسنده:
اما دون اهو
مترجم:
علی قانع
درباره اتاق

«مایکل کانینگهام» نویسنده‌ی آمریکایی:

«رمان اتاق ناب‌ترین اثر هنری است. نمی‌توانم آن را با اثر دیگری مقایسه کنم و این بزرگ‌ترین تعریف و ستایش از آن است. به این بسنده می‎‌کنم که این کتاب اثری قوی با زیبایی غم‌انگیز و الهام بخش است.»

درباره کتاب اتاق

کتاب «اتاق» Room نوشته‌ی «اما دون اهو» در سال 2010 منتشر شد. این اثر روایت ماجرای مادر و پسری است که در یک اتاق کوچک حبس شده‌اند. «ماما» و «جک» در این داستان سال‌ها تنها در یک اتاق زندگی می‌کنند به همین دلیل «جک»، شخصیت اصلی داستان هیچ تجربه‌ی مستقیمی‌ از جهان واقعی ندارد. او از زمانی که به یاد دارد تنها در این اتاق است و درکش از محیط تنها به همان چهاردیواری ختم می‌شود. «ماما»، که زن جوانی است امید به رهایی دارد و در طی این داستان در تلاش است تا بتواند پسرش را فراری دهد. فراری که موفقیت‌آمیز انجام می‌شود ولی مشکلات جدیدی را برای پسری که هیچ درکی از بقیه آدم‌ها و جامعه ندارد، ایجاد می‌کند.

کتاب «اتاق» نوشته‌ی «اما دون اهو» در پنج فصل هدایا، برملا شدن دروغ‌ها، مردن، بعد و زندگی کردن به نگارش درآمده است. براساس این داستان در سال 2015 فیلم سینمایی موفقی به کارگردانی لنی آبراهامسونlenny abrahamson ساخته شد که توانست جایزه‌ی بازیگر نقش اول درام و بهترین فیلم‌نامه را در گلدن گلوب به دست آورد و در چهار رشته نامزد اسکار شود.

«اما دون اهو»، نویسنده کانادایی ایرلندی داستان کتاب «اتاق» را با الهام از یک حادثه‌ی واقعی هولناک که برای زنی به نام «الیزابت فریتزل» رخ داده است، به نگارش درآورد. او این داستان هولناک را از زبان جک، پسر شیرین 5 ساله‌ی روایت می‌کند تا فضای تلخ داستان را از زاویه‌ نگاه جدیدی به تصویر بکشد. این نویسنده در این داستان بارها نفس را در سینه‌ی‌ خواننده حبس و او را با داستانی متفاوت روبه‌رو می‌کند. این کتاب پس از انتشار جوایز و افتخارات زیادی را به ارمغان آورد، در همان سال به فهرست نهایی بوکر ۲۰۱۰ راه یافت و به‌عنوان یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز معرفی شد. همچنین این داستان جایزه‌ی اورنج انگلیس در سال 2011 را هم دریافت کرد و عنوان نویسنده‌ی برتر رمان ایرلند هم برای نویسنده‌اش به دست آورد.

درباره اما دون اهو

«اما دون اهو» Emma donoghoue نمایش‌نامه نویس و فیلم‌نامه‌نویس ایرلندی کانادایی در 24 اکتبر سال 1969 در دوبلین به دنیا آمد. پدرش منتقد ادبی بود و او از کودکی با ادبیات آشنا شد. او در جوانی تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه هنر دوبلین آغاز کرد و با مدرک دکترا در رشته‌ی زبان انگلیسی از دانشگاه کمبریج فارغ‌التحصیل شد. او از دهه‌ی نود میلادی نوشتن را آغاز کرد و دو کتاب استِر فِرای Stir fry و هوود hood را به ترتیب در سال‌های 1994 و 1995 منتشر کرد. او پس از انتشار این دو اثر داستان‌های موفق دیگری هم نوشت و در حال حاضر نویسنده‌ای مشهور در جهان است. او در حال حاضر مقیم کانادا است و به عنوان نویسنده‌ای  ایرلندی-کانادایی که به سراغ موضوع‌هایی خاص می‌رود شناخته شده است.

ترجمه کتاب اتاق به زبان فارسی

 کتاب «اتاق» نوشته‌ی «اما دون اهو» را انتشارات آموت با ترجمه‌ی «علی قانع» در سال 1390 منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «علی قانع» در حوزه‌ی ترجمه‌ی آثار بین‌الملل مشغول است و از ترجمه‌های دیگر او می‌توان به «آلخاندرو و ماهیگیران تانکای»، «درون آب» و «دختری در قطار» اشاره کرد که نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها هم در فیدیبو موجود است. همچنین نسخه‌ی صوتی کتاب «اتاق» هم از سوی آوانامه با روایت «آنالی طاهریان» منتشر شده است.

در بخشی از کتاب اتاق می‌خوانیم

دست در دست همدیگر از خیلی مسیرها عبور می کنیم و اجازه نمی‌دهیم ماشین‌ها لهمان کنند. دوست ندارم کسی دستم را بگیرد، بعد مادربزرگ پیشنهاد خوبی دارد، اينکه در عوض، زنجیر کیف‌دستی‌اش را بگیرم.

خیلی جیزهای زیاد در دنیا وجود دارد اما باید برایش پول بدهی، مثل مردی که در یک دکه ایستاده و چیزهایی را در جعبه‌های بزرگ و کوچک می‌فروشد. کارت‌های قرعه‌کشی که شماره دارند، احمق‌ها آن را می‌خرند به امید اینکه میلیون‌ها دلار برنده شوند.

از اتاق پست تمبر می‌خریم و عکسم را که در سفینه‌ی فضایی گرفته‌ام برای مامان می‌فرستیم. به یک آسمان‌خراش می‌رویم که دفتر کار پل است. می‌گوید واقعاً سرش شلوغ است و برایم آب‌نبات می‌خرد، آن‌هم از ماشین خودکار فروش شکلات و خوراکی.

با آسانسور می‌رویم پائین، فقط با فشار دادن یک دکمه که من این کار را انجام می‌دهم. به یک اداره‌ی دولتی می‌رویم تا مادربزرگ کارت امنیت اجتماعی تازه خود را بگیرد، چون قبلی را گم کرده است، آنجا سال‌ها و سال‌ها منتظر می‌مانیم. بعد مادربزرگ مرا به یک کافی شاپ می‌برد که آنجا لوبیا سبز ندارد، یک شیرینی به بزرگی صورتم انتخاب می‌کنم. یک بچه دارد ممه می‌خورد، تا حالا ندیده بودم، بهش اشاره می‌کنم و می‌گویم: «من سمت چپی رو دوست دارم، تو چطور؟» اما بچه به حرف‌هایم گوش نمی‌دهد.

مادربزرگ مرا عقب می‌کشد.

از این بابت متأسفم.

زن روسری‌اش را می‌کشد روی صورت بچه و دیگر نمی‌توانم ببینمش.

مادربزرگ زیر لب می‌گوید: «خیلی چیزها خصوصی هستند.»

بعد با دیانا و براونین به پارک می‌رویم تا به اردک‌ها غذا بدهیم. براونین تمام تکه‌های نان توی پلاستیک را خالی می‌کند و حالا نان‌های مرا می‌خواهد، مادربزرگ می‌گوید بهش بدهم چون او کوچک‌تر از من است.

دیانا می‌گوید درباره‌ی دایناسورها متأسف است، حتماً یک روز به موزه‌ی تاریخ حیات وحش می‌رویم.

وارد فروشگاهی می‌شویم که فقط کفش دارد، اسفنج‌های رنگی که سوراخ سوراخ است، مادربزرگ می‌‌گوید یک جفت را امتحان کنم، زردش را برمی‌دارم. بند ندارد و خیلی راحت است. مادربزرگ پنج دلار بابتش می‌دهد، بهش می‌گویم خیلی دوستشان دارم.

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۸۸ مگابایت
تعداد صفحات
360 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۲:۰۰:۰۰
نویسنده اما دون اهو
مترجمعلی قانع
ناشرنشر آموت
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Room: a novel
تاریخ انتشار
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
قیمت ارزی
5.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۸۸ مگابایت
۳۶۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.5
از 5
براساس رأی 203 مخاطب
5
ستاره
73 ٪
4
ستاره
12 ٪
3
ستاره
5 ٪
2
ستاره
3 ٪
1
ستاره
4 ٪
128 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

مان اتاق که الهام گرفته از یک اتفاق هولناک واقعی بود، برای من از جمله کتاب های زیبا و تاثیر گذار محسوب میشد. بیان داستان توسط یک کودک پنج ساله، زیبایی خاصی به داستان بخشیده. خواننده دنیا را از دید یک کودک نگاه میکنه و داستان علیرغم هولناک بودنش بدون استرس و اضطراب شروع شده و به گونه ای زندگی روزمره روی برنامه پیش میره که اولش سوال پیش میاد که چرا اونا داخل اتاق هستن؟ و مگه بیرون از اتاق چیزی شده که نمیخوان ازش خارج بشن؟ یه کم که جلوتر میریم و میبینیم اتاق در واقع یک زندان هستش، باز هم در نگاه جک اون رو زندان بدی نمی بینیم. او با حس کودکانه و مهربان خود به گونه ای به اشیا عشق می ورزد و با آن ها ارتباط میگیرد که پس از رفتن از آنجا برایشان دلتنگ شده و برای خداحافظی برمیگردد. حال تصور کنید اگر قرار بود داستان از نگاه مادر جک بیان میشد... قطعا خواندن یک داستان پر درد و زجر و آور شخصا از عهده من خارج بود و دردِ درونِ راویِ داستان لذت خواندن را از من می گرفت. قهرمانِ کتاب، مادرِ داستان بود . مثل اغلب مادرانی که دور بر خودمون میبینیم، با ظرافت خاصی فداکاری میکرد. مثلا تکه کوچک نارنگی رو برمی داشت چون از نظر جک اون کوچیک تره رو ترجیح میده!!! یا اونجایی که راجع به آخرین تکه نان شیرینی میگه: خودش فقط یک تکه کوچک برمی داره چون خیلی گرسنه اش نیست...! فشار بر روی مادر فداکار آنجا احساس میشه که جک میگه: امروز یکی از روزهائیه که مامان رفته.... یه کم که جلوتر میریم متوجه میشیم فشار موجود، مادر را تا سر حد مرگ پیش برده و جک در عالم کودکی خود به این رفتن ها عادت کرده و تعجب میکنه که اگر مادر بیش از یک روز رفته باشه. تنها چیزی که مادر رو زنده نگه داشته عشق به کودکشِ. نویسنده کتاب در فصل مردن فضا را ترسناک و واقعی در ذهن ترسیم می کند و خواننده را با اضطراب به دنبال جک می کشاند. از نظر من این فصل نقطه عطف کتاب به حساب می آمد و قدرت نویسنده را نشان میداد. ورود جک به دنیای واقعی و روبرو شدنش با شخصیت های مختلف هم جالب بود. خیلی چیزهای عادی دنیا و اطراف را جک به گونه ای دیگر میدید و مثل تلنگری ما رو وا میداشت تا یه کم روی حوادث اطرافمون مکث و تفکر کنیم. مطالعه کتاب اتاق به من این پیام رو رسوند که واسه برداشتن قدم های بزرگ و نجات از زندانی که اغلب خودمون واسه خودمون میسازیم در گام اول ایمان به تصمیمی که گرفتیم واسه نجات از این وضع و در گام دوم اراده است و در کنار این ها باید *عشقی* باشه که هر جا ترسیدی به جلو هدایتت کنه و مانع عقب نشینیت بشه.🌹🌹🌹

5

یادمه اولین بار که شروعش کردم، فقط ۲۰ صفحه رو خوندم و گذاشتمش کنار. بنظرم اومد که یک کتاب بچگانه هست و صرفا چون ایده جدیدی داره و از زبون یک بچه پنج ساله نوشته شده اینقدر معروفه. باور نمیکردم که آدمای بزرگتر از من این کتاب رو تموم کردن و تازه این همه تعریفم میکنن! با این حال به خودم گفتم حداقل بذار یکم دیگه بخونمش که اگر یه موقع خواستم به یکی بگم چرا نخونش داستان جلو رفته باشه که بتونم درموردش حرف بزنم. حالا میخوام به کسانیکه مثل من اینطور اول راه رهاش کردن بگم: لطفا به خوندن ادامه بدید! یک پسربچه پنج ساله در یک اتاق معمولی نه چندان بزرگ داریم. از وقتی که به دنیا اومده با مادرش همونجا زندگی کرده و هرگز بیرون از اون رو ندیده و با بیرون از اتاق ارتباطی نداشته. تنها انسانی که میشناسه مادرشه و البته یک نفر که فقط صداش رو شنیده ولی هیچوقت اونو ندیده چون به مادرش قول داده هیچوقت خودش جلوی اون مرد آفتابی نشه. وسایل اتاق ساده هستند و تنها جاذبه اتاق یک تلویزیون هست که خیلی چیزها از زندگی بیرون از اتاق رو در اون میبینه اما هرگز فکرش رو هم نمیکنه که واقعا بیرون از اتاق زندگی جریان داره. و بالاخره روزی میرسه که باید حقایق رو بشنوه و لازمه درباره زندگی در اتاق تصمیم بگیره. فکر میکنید به عنوان یک بچه پنج ساله چه فکری در سرش میاد، چه تصمیماتی میگیره و اصلا آیا چیزی رو میپذیره؟ این کتاب به خوبی تفاوتهای آدم بزرگسالی که هم زندگی بیرون از اتاق و هم درون اون رو تجربه کرده، با بچه‌ای که فقط داخل اتاق رو دیده رو به تصویر میکشه. همینطور تغییراتی که در آدم بخاطر دوری از عزیزانش، دوستانش و اجتماع رخ میده رو نشون میده. من با این کتاب حسهای مختلفی رو تجربه کردم. پیشنهاد میکنم فرصت تجربه زندگی در اتاق و درگیری با چالشهای اونا رو از خودتون نگیرید.

5

آقا قبل اینکه بخواین بخرید نمونه مطالعه کنید اگر دیدین براتون جذاب هست(نوع روایت و نحوه بیان داستان) بعد برای خریدنش اقدام کنید چون تا پایان تقریبا به همین شکل روایت میشه... من خودم ۲ فصل از کتاب خوندم و نتونستم باهاش(نوعی که نویسنده میخواد) ارتباط برقرار کنم پس حتما قبلش نمونه ای از کار بخونید و فقط با خوندن کامنت ها اقدام به خرید نکنید!

5

واااای واااای وااای من کتابشو نخوندم فیلمشو دیدم. من با این فیلم مردم زنده شدم گریه هااا کردم خندیدم ... هرچند کتابش نمیتونه انچنان دور از فیلمش ب داستان پرداخته باشه. فکر کنم از روی داستانی واقعی ساختنش... من ی زمان خسته بودم...از زندگی.. وقتی فیلم شروع شد خودمو توش دیدم... شما رو بخدا اگر ناامیدین بخونید این کتابو... اگر گوشه گیر شدین اگر فکر میکنین خسته تر از اونی هستین که بخواین چیزیو توضیح بدین یا اعتراض کنین

4

داستان کمی کند پیش میره شاید به این دلیل که زندگی توی یک اتاق کوچک بی پنجره کند پیش خواهد رفت ولی در کل موضوع جالبی هست... محبوس بودن در یک اتاق که تصور می کنی همه چیز رو در دسترس داری و همه دنیا فقط همینه.... تا اینکه یه راز برملا میشه. تو فقط یه زندانی هستی و همه چیز اون بیرونه. جالب بود که جک حقیقت رو باور کرد. و جالب بود که مامان جک شجاعت رو به جک منتقل کرد

5

بد نبود!میدونیم که ایده نوشتن این کتاب از داستان مردی میاد(اتریشی بود فکرکنم)که دخترشو سالیان سال زندانی کرده بود و ازش صاحب چهار تا بچه شده بود که کوچیکترینش یه پسر پنج ساله بود.من چون از اینترنت راجع بهش خونده بودم خیلی جذب این کتاب نشدم و واسم تازگی نداشت.جالبه که نویسنده میگه دلم نمیخواد رمانم با اون ماجرا بیاد آورده بشه.البته این فقط یه نظره.

1

سرانجام تموم شد، و قسمت جالبش برای من فقط تفاوت رفتاری و حسی جک و مادرش نسبت به اتاق بود. دلبستگی جک به اتاق و متعلقاتش از یکطرف، انزجار مادرش از همون چیزها از طرف دیگه. در تمام طول داستان تفاوت نگرش بچه و مادر کاملا قابل مشاهده است ولی توی فصل آخر که موضوع اصلی به اتاق بر میگرده این تفاوت خیلی چشمگیر تره و فکر میکنم همه چی بر میگرده به روزگار کودکی و رمز و رازهاش

3

نمیدونم چرا نشستم همشو خوندم و حتی بعدش هم فیلمشو دیدم :/ چون واقعا خسته کننده بود فقط تنها نکته ی خوبی که داشت این بود که انقد یه فضارو توضیح میده و هرروز تکرار میکنه که من کاملا میتونستم همه چیو تصور کنم . فیلم این قدرت تخیل و از ادم میگیره . و هم این که ادم میدونس داره یه داستان واقعی میخونه و یه جورایی وحشتناک بود وقتی با شخصیتش همزاد پنداری میکردم

5

عالی بود یه رمان متفاوت، بهترین قسمتش اینه که داستان از زبان بچه ۵ ساله گفته میشه و کمی از درد و رنج قضیه کم میکنه قطعا عذاب بود اگه داستان از زبان مادر بیان میشد، در مورد مادر هم فقط فداکاری محض بود که با وجود اینکه گاهی تا مرز مردن هم میرفت و (یکی دو روز به قول کودک خاموش میشد یا میرفت) ولی باز به عشق بچه به زندگی برمی‌گشت

5

کتابش خیلی از فیلم بالاتر و قویتره داستانش خیلی دوست داشتنی و متفاوت بود و با شخصیت اصلی خیلی راحت میشه همذات پندارى کرد و دوسش داشت و نگرانش شد.

نمایش 118 نقد دیگر
4.4
(205)
107,500
٪30
75,250
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
اتاق
اتاق
اما دون اهو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
اتاق
٪30
اتاق
اما دون اهو
نشر آموت
4.4
(205)
107,500
٪30
75,250
تومان

از همین نویسنده مطالعه کنید

مشاهده بیشتر