«دنیای او دنیای تنهایی، سرسختی، سختکوشی و پایداری است. او در مقابل دنیا کوتاه نمیآید، به هیچ وجه. هدفی برای خود ترسیم میکند و ذره ذره جزء به جزء، با دقت و نظم پیش میرود. اهل کمک گرفتن نیست. به حرف دیگران هم اعتنایی نمیکند که او را منع میکنند. برگشتن در کار او نیست. باید به مقصد برسد. تکاپوی او جهانی را به تکاپو وا میدارد.» این ها را مجتبی ویسی در مقدمهاش بر ترجمهای که از کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم دربارهی هاروکی موراکامی نوشته است. کتابی که خوانندهی نام آشنای ژاپنی را بیشتر به ما میشناساند و کمک میکند دنیا را از دریچهی نگاه او ببینیم.
کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم سرگذشتنامهی هاروکی موراکامی، نویسندهی نام آشنای ژاپنی است که از زبان خودش نوشته شده است. در این کتاب که او آن را بین تابستان 2005 تا پاییز 2006 نوشته و اولین بار سال2007 منتشر شده است موراکامی از خودش حرف زده است؛ از دوندهای نویسنده.
در بخشی از مقدمهی مترجم دربارهی کتاب آمده است: «در کتابی که پیش رو دارید، اواز خودش میگوید، از امور شخصی و برنامههای روزمرهاش، چیزهایی که دوست دارد یا ندارد، خاطراتش و در کل فلسفهی زیست و نوع نگاه خود را به پدیدهها و رخدادها برای ما آشکار میسازد.»
موراکامی در کتاب از دو که حرف میزنیم ازچه حرف میزنیم دویدن را بخشی از نویسندگیاش دانسته، انگار که اگر نتواند بدود نخواهد نوشت. روایت این کتاب از نظر زمانی خطی نیست و گاهی در گذشته و آینده رفت و آمد میکند.
کتاب با پیشگفتاری تحت عنوان «رنج کشیدن اختیاری است» آغاز شده است. در این پیشگفتار هاروكي موراكاميانگیزهاش از نوشتن کتاب را آورده است. او در این باره گفته است: «کوشیدهام چکیدهی افکارم را دربارهی دویدن و معنا و مفهوم آن از دید خود گردآوری کنم. کتابی است که در آن به تفکر در باب موضوعات مختلف پرداختهام و خواستهام این تفکرات به بیرون نیز درز پیدا کند.»
پس از مقدمه ادامهی کتاب در نه فصل نوشته شده است، عناوین فصلهای کتاب به شرح زیر است:
فصل اول: چه کسی به میک جگر میخندد؟
فصل دوم: نکاتی در باب رمان نویس دونده شدن
فصل سوم: آتن در میانهی تابستان- دویدن در ماراتن برای اولین بار
فصل چهارم: بیشتر دانستههایم را در داستاننویسی، دویدنهای روزانه به من آموخته است
فصل پنجم: حتا اگر در جوانی موی دم اسبی بلندی میداشتم
فصل ششم: کسی دیگر بر میز نمیکوبی، کسی فنجانها را پرت نمیکرد
فصل هفتم: پاییز در نیویورک
فصل هشتم: 18 تا لحظهای که بمیرم
فصل نهم: کسی که تا توانست راه نرفت
در پایان کتاب نیز پسگفتاری با عنوان «بر جادههای گرداگرد جهان» آمده است که در آن موراکامی دربارهی مسابقاتی که شرکت کرده صحبت کرده و روند نگارش کتاب را در ان آورده است.
او از دو که حرف ميزنماز چه حرف میزنم را با تقدیم نامه ای به پایان برده است. در پایان کتاب موراکامی آمده است: «و در نهاتی، این کتاب را به تمام دوندگانی که در جاده دیدهام- کسانی که ازشان جلو زدهام و کسانی که از من جلو زدهاند- تقدیم میکنم. بدانید که بدون وجود شما، من هیچ وقت نمیتوانستم به دویدن ادامه دهم.»
هاروکی موراکامی عنوان کتاب از دو که حرف میزنیم ازچه حرف میزنیم را از مجموعه داستانی به نام «از عشق حرف میزنم از چه حرف میزنم» اثر «ریموند کارور» نویسندهی داستانهای کوتاه آمریکایی در قرن بیستم برگرفته است. موراکامی ريموند كارور را نویسندهی مورد علاقهی خود میداند و برای استفاده از عنوان داستان او برای کتابش، از همسر نویسنده، «تس گالاگر» اجازه گرفته است.
هاروکی موراکامی نویسندهی ژاپنی متولد 1949 در کیوتو است. کودکی او د ژاپن بسیار تحت تاثیر ادبیات و موسیقی غرب و البته روسیه بود.
او سال 1968 به دانشگاه رفت و در رشتهی تئاتر درس خواند، هرچند هرگز کاری در این زمینه نداشت و در نهایت نیز در توکیو یک جاز بار تاسیس کرد و آن را با همسرش اداره میکرد.
موراکامی نوشتن را در سی سالگی آغاز کرد و کم کم نویسندگی به حرفهاش تبدیل شد . او دویدن را نیز در 33 سالگی آغاز کرده است و تا کنون در ماراتن های مختلفی در سراسر جهان شرکت کرده است.
هاروکی موراکامی برای آثارش برندهی جوایز متعددی شده است. جایزهی ادبی «فرانتس کافکا» یکی از معتبرترین جوایز ادبی جهان است که به این نویسندهی ژاپنی تعلق گرفته است. همچنین او توانسته است جایزهی داستان کوتاه «فرانک اوکانر» را از آن خود کند.
روزنامهی گاردین موراکامی را یکی از بزرگترین رمان نویسان زندهی جهان نامیده است. آثار او تا کنون به 42 زبان مختلف ترجمه شده است و در سراسر دنیا توانسته است مخاطبان را به خود جلب کند.
هاروکی موراکامی اکنون هفتاد ساله است و در ژاپن میدود و مینویسد.
هاروکی موراکامی بیش از 40 سال است که در دنیای ادبیات فعالیت میکند و در این دوران آثار برجستهی زیادی خلق کرده است.
هاروکی موراکامی اولین کتابش به نام «به آواز باد گوش بسپار» را سال 1979 نوشت و یک سال بعد نیز کتاب «پین بال، 1973» را منتشر کرد. اثر بعدی موراکامی «تعقیب گوسفند وحشی» نام دارد. این سه کتاب یک سهگانه را تشکیل دادهاند که به نام سهگانهی «موش صحرایی» شناخته میشود. هر سه کتاب این سهگانه را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید.
موراکامی آثار قابل توجه دیگری نیز در کارنامه دارد. بسیاری از این آثار به فارسی ترجمه شدهاند و توانستهاند جایگاه خود را میان مخاطبان فارسی زبان پیدا کنند. از میان این کتابها میتوان به «کافکا در کرانه»، «هاروکی موراکامی به دیدار هایائو کاوای میرود»، «دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل»، «بعد از تاریکی»، «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای مسخرهی معنویاش»، «بعدِ زلزله»، «نفر هفتم»، «شهر گربهها»، «کتابخانهی عجیب» و چندین کتاب دیگر اشاره کرد که در فیدیبو در دسترسند. کتاب صوتی بعضی از آثار این نویسنده نیز در سایت قرار گرفته است.
هاروکی موراکامی نویسندهی داستانهایی است که به عقیدهی بعضی منتقدان، مخصوصا منتقدان کشور ژاپن بیشتر رنگ و بوی غربی دارند تا ژاپنی.
ردپای سوررئالیسم و پست مدرنیسم در آثار موراکامی دیده میشود. آثار او روایت آدمهاست و او تلاش میکند در داستانهایی که مینویسد از مسائلی که دغدغههای شخصیاش هستند حرف بزند. در آثار موراکامی مسائلی مانند تنهایی، از خودبیگانگی، بحران هویت، روابط انسانی، خلا معنویت و موضوعاتی از این دست بسیار پر رنگند. همچنین موراکامی در آثارش به بحرانی که بر اثر اهمیت بیش از حد به کار در جامعهی ژاپن پیش آمده نیز پرداخته و در مقابل آن واکنش نشان داده است.
کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم به نام «وقتی از دویدن صحبت میکنم درچه موردی صحبت میکنم» نیز در ایران منتشر شده است. این ترجمه را «علی حاجی قاسم» انجام داده و انتشارات نگاه آن راروانهی بازار کتاب ایران کرده است.
مجتبی ویسی این کتاب را برای نشر چشمه به فارسی ترجمه کرده است. دانلود کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم اثر هاروکی موراکامی با ترجمهی مجتبی ویسی در همین صفحه ممکن است.
جشن هالووین که به پایان برسد، زمستان مانند یک مامور مالیات قابل، به موقع سر و کلهاش پیدا میشود. تا به خودم بیایم یخی قطور سرتاسر رودخانه را پوشانده و قایقها غیب شدهاند. آدم اگر هوس کند میتواند عرض رودخانه را از این سر تا آن سر قدم زنان طی کند. برگی بر درختان باقی نمیماند و شاخههای باریک آنها در باد بر تن هم شلاق میکشند و مثل استخوانهای خشک صدا میدهند. رویه تنهی درختان، این جا و آن جا، میتوان لانهی سنجابها را دید. در آن لحظات حتما به خواب رفتهاند و خوابهای خوش میبینند. دستههای غاز که از کانادا به این جا میآیند حکایت از آن دارند که هوا در نواحی شمالی سردتر از این جاست. باد سردی که از جانب رودخانه میوزد مثل ساتوری که تازه تیزش کردهباشند گزنده است. روزها کوتاه و کوتاهتر میشوند وابرها هرچه ضخیمتر.
ما دوندهها در آن ایام دستکش میپوشیم، کلاههای پشمی را تا روی گوشها پایین میکشیم و عینکهای بزرگ روی چشم میگذاریم. با این همه، نوک انگشتهایمان یخ میزند و لالهی گوشمان از سرما تیر میکشد. اگر فقط در حد باد سرد باشد حرفی نیست و میتوان به طریقی با آن کنار امد اما باد که کولاک شود مگر میتوان با آن در افتاد؟ در طول شب برفها یخ میزنند و در سطح معابر در قالب تودههای عظیم و لغزندهی یخ غیر قابل عبور میشود. به همین دلیل ما هم از خیر دویدن میگذریم و در عوض، برای آن که سر فرم بمانیم، به شنا در سالنهای سرپوشیده رو میآوریم و یا سوار بر آن دوچرخههای ثابت و بیخاصیت رکاب میزنیم تا بهار سر برسد.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 1.۰۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 305 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۱۰:۰۰ |
نویسنده | هاروکی موراکامی |
مترجم | مجتبی ویسی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Hashiru koto ni tsuite kataru toki ni boku no kataru koto |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۰/۰۷ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ازت ممنونم موراکامی که رنج را اینچنین شیوا در بخش اصلی زندگی و حتی تفریح دویدن تعریف کردی...دنیا برای زیستن آسانتر میشود وقتی هدف از رنج را می آموزیم..... آقای ویسی سپاس فوق العاده بود ترجمه تان. فدیبو ممنون که امک ان خواندنشرا فراهم کردی.
به طرز عجیبی میشه لمسش کرد یه جملشو هیچوقت یادم نمیره: درد اجباری است،رنج کشیدن اختیاری
هاروکی موراکامی نویسنده( و دونده) کسی که تا توانست راه نرفت یکی از بی نظیر ترین کتاب هایی بود که خوندم
چقدر دلم می خواست دویدن آزاد رو تجربه کنم
کتاب در زمینه خود شناسیه. لایه های عمیق درونی و شخصی. دقیقا زمانی وارد زندگی من شد که در حال تلاش البته بر روی ترد میل بودم. فهمیدم این کتاب درباره دویدن نیست. درباره تلاش برای غلبه به ضعف های درونیه.
من از طریق فیدیبو اولین بار موراکامی خوندم. اون هم با این کتاب شگفت انگیز. کتابی که علیرغم حجم نسبتا کم دلم نمیخواست تموم شه و با خساست میخوندمش. میترسیدم حرفهای دوست عزیز دونده م به آخر برسه و من امکان بازیهای ذهنی با فلسفه های آزادانه و بی خیال اون رو از دست بدم.
باید مقدمه کتابو بخونید تا متوجه بشید منظور نویسنده از نوشتن این کتاب واقعا چیه. اگه زندگینامه و خودکاوی های روانی مورد پسندتونه و اگه احيانا راجع به هاروکی موراکامی کنجکاوید، این کتابو بخونید. من شدیدا دوستش داشتم و حتی وقتی تموم شد دلم براش تنگ شد. نویسنده آخرای کتاب میگه میخواستم چیز زیادی از خودم نگم. و منی که تمام مدت خوندن کتاب دنبال این بودم که چیزای بیشتری راجع به نویسنده بفهمم. 😂 خوندن اینجور کتابا برای من انگیزه بخشه چون وقتی مشترکاتی بین خودم و اون آدم میبینم، به این فکر میکنم که پس اینجوری بودنم زیاد بد نیست!
تمام لحظات خوندن اين كتاب و به خصوص در پايانش برام سوال بود خب كه چي؟واقعا منظور نويسنده از نوشتن همچين كتابي رو متوجه نميشم تقريبا هر صفحه تكرار شده من نويسنده دونده هستم دونده حرفه اي نيستم دويدن رو دوست دارم و چون دوست دارم ميدوم!همين!و اين بين در حد ١٠ جمله فلسفي جالب نوشته شده باقي كتاب فقط تاريخ هاي ماراتن هايي كه شركت كرد رو ميگه و همه هم با اين جملات و مفهوم هست كه عضلاتم خشك شد اما ادامه دادم ركورد خوبي از نظر خودم بود اماده ماراتن بعدي ام! واقعا درك نميكنم نوشتن اين كتاب چه لطف و فايده اي داشته...
این اولین کتاب موراکامی بود که خوندم یه روز بی حوصله پامو گذاشتم نشر چشمه و گفتم اولین کتابی که دستم رو روش بذارم میخرم. کتاب خوبی از کار درومد. فلسفه ی زندگی در قالب دو. راستش به نظر من غالب کتاب بیان میکنه که چجوری از رنج و سختی های متعارف چالش های زندگیمون لذت ببریم و در جهت ارتقای ذهنی و فیزیکیمون استفاده کنیم. ما بدیهیات رو میدونم اما فراموش میکنیم که پی ش رو بگیریم و به یه تفکر و بینش درونی تبدیلش کنیم نویسنده ای مثل موراکامی مثل معلمی ریزبین در این کتاب این کار رو برامون میکنه.
من تا نیمه های کتاب رو خوندم، تا اینجای کتاب چیزی نبود جز یادداشت های برنامه روزانه نویسنده و علاقه و پشتکار وافرشون در تمرینات دویدن. همین و بس.... الان موندم بقیه ی کتاب هم فقط در مورد برنامه روزانه دویدن نویسنده است؟ این موضوع ساده اونقدر کشش نداره که یک کتاب بشه با این حجم از صفحات! کاش در خلال توصیف برنامه دویدن روزانه شون، یک مساله دیگری هم مطرح میشد.