در اکتبر امسال، هنگامی که نام باب دیلن بهعنوان برنده جایزهی نوبل ادبیات اعلام شد، بسیاری شگفتزده و حتی برخی به این انتخاب معترض هم شدند.
مسئلهی تعجببرانگیز این بود که از میان نامهای بزرگی که از آنها بهعنوان کاندیدهای احتمالی دریافت نوبل ادبی یاد میشد، جایزه به کسی تعلق گرفت که هیچ نامی از او در زمینهی ادبیات نبود، و حرف و حدیثها تا آنجا بالا گرفت که گفته شد جایزهی امسال بر خلاف همهی ادوار، نه به یک نویسنده و نه حتی به یک شاعر، که به یک ترانهسرا داده شده است.
اینکه آیا جایزهی نوبل بهحق به باب دیلن رسیده است یا خیر، بحثیست که بایستی مورد بحث و گفتوگو قرار بگیرد و بنده هم در ادامهی این مقدمه در پی آن هستم؛ چرا که انتخاب یک ترانهسرا بهعنوان برندهی نوبل ادبی، قطعاً انتخابی است که باید سالها پیش صورت میگرفت. سالها بود که جای خالی جایزهی نوبل ادبی در دنیای ترانه و ترانهسرایی، بهشدت احساس میشد.
بیشک، ترانه سهم بسیار عظیمی از ادبیات هر کشور را به خود اختصاص میدهد، و گزافه نیست اگر بگوییم در بسیاری از موارد، تأثیر یک ترانه بسیار بیشتر از یک رمان یا حتی یک شعر است. چه بسیار ترانههایی که موجب جنبشهای مردمی و یا حتی انقلاب شدهاند؛ ترانههایی که سینهبهسینه نقل و نسلبهنسل در خاطرهها ماندگار شدهاند.