معرفت چیزی است که همه فیلسوفان به آن احتیاج دارند - معرفت این ریشه بیدار آدمی و این ساقه سبز اندیشه. همه به معرفت احتیاج داریم، حتی این لاتهائی که ادای فیلسوفان را در میآورند. خوب نگاهشان میکنی خوابشان برده است، روی تخت رؤیاییِ تحلیلشان و با بیحوصلگی پُشت به خورشید دراز کشیدهاند و ادای خزندگان را در میآورند.
معرفت در حقیقت ورق هویت ماهیات در مرزهای مشترکالمنافع وجود است. یعنی هیچ حیوانی در عالم وجود ندارد. همه اشیاء انساناند. در تنه این درختان دستهای سبز، روئیده بر کتف هوشیاری است.
این سنجاقکها لحظههای ظریف خداوندند، این شقایق، تمثیل سرخ هجرت در فرهنگ زمین است. و این دانههای گندم آسیای بادیِ دندانهای تکامل است.
نگاه کنید که نرگسها چشم دارند و با سرمه مهربان انتظارشان اشک ما را میبینند. این کوچهها و قناریها، این بهارها و درشکهها، این میوههای تَرِ تجلی و این سایههای انبوه سبز و این دشتهای سرخ و عاشق در کوچههای خداوند میرویند و در ابدیت صرف و در جاودانگی محض میپژمرند.
به عدد همه شمعدانهای عالم، روح وجود دارد در این کهکشان...