کتاب «غرب غمزده» نوشته مارتین مک دونا ( -۱۹۷۰) فیلمساز، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس ایرلندی است.
او طی سالهای فعالیت خود توانسته تبدیل به مطرحترین نمایشنامه نویس ایرلندی شود و تنها کارگردانی است که بعد از شکسپیر ۴ تئاتر او به طور همزمان در سالنهای لندن اجرا شده است.
یکی از مهمترین آثار او سهگانه نمایشنامه «لی نین» است که تا کنون بارها روی صحنه رفته است.
مجموعه نمایشنامههای نشر بیدگل با هدف معرفی جهانهای متفاوت نمایشی منتشر شده، و هدف اصلی آن این است که جهانهایی که تابهحال برای خوانندگان فارسی ناگشوده ماندهاند یا سیاستهای فرهنگی خاص، مانع از گشوده شدن آنها شده است را پیش روی مخاطبان قرار دهد.
این مجموعه برای اینکه حداکثر آثار نمایشی را پوشش دهد، خود به حوزههای کوچکتر زیر تقسیم شده است:کلاسیکها، کلاسیکهای مدرن، امریکای لاتین، بعد از هزاره، تکپردهایها، چشمانداز شرق، نمایشنامههای ایرانی، نمایشنامههای امریکایی، نمایشنامههای اروپایی. برای درک بهتر خواننده از دنیای نویسنده و متن او، هر نمایشنامه با یک مقاله یا نقد همراه خواهد شد.
نمایشنامه «غرب غمزده» یکی از آثار این مجموعه و یکی از قسمتهای سه گانه لینین است. این نمایشنامه تکپردهای چهار شخصیت با نامهای «ولش»، «کلمن»، «ولین» و «گرلین» دارد.
«غرب غم زده» داستان دو برادر (ولین و کلمن) را روایت میکند که در خانهای مشترک زندگی میکنند. این دو از کودکی تا بزرگسالی به هم بدی نکردهاند، اما اکنون حاضرند هرکاری بکنند تا همدیگر را به زانو دربیاورند. این اثر یکی از خشنترین آثار مکدونا لقب گرفته است.
در بخشی از صحنه دوم «غرب غمزده» میخوانیم:
«ولین: دارم چک میکنم.
کلمن: میبینم داری چک میکنی.
ولین: چون تو اینجایی، دوست دارم یه چِکِ کوچولویی بکنم.
کلمن: بهترین کاری که بلدی همین چک کردنه دیگه.
ولین: فقط یه ذره چک، دوست دارم دیگه. میفهمی منظورم چیه؟ به نظر خودم میآد دوست دارم.
کلمن: کتری هم حوالهم بکنی، من دست به اجاق تو نمیزنم.
ولین: همینه که میگی، اجاق من.
کلمن: پول کوفتی هم بدی، دست به اجاقت نمیزنم.
ولین: خب من پول کوفتی نمیدم که تو دست بزنی به اجاق من.
کلمن: خودم خوب میدونم پول نمیدی، تویِ کوفتیای که آب از دستت نمیچکه.»
?بریده ای از کتاب?
?گرلین:
من کلاً شبا از قبرستون نمی ترسم. اتفاقاً خوشم هم میاد.
ولش:
چرا؟! چون فکر میکنی گردن کلفتی؟!
گرلین:
نخیر. اصلاً هم گردن کلفت نیستم. به خاطر اینکه آدم هر چه قدر هم که بدبخت و تنها با شه بازم اوضاعش از اون بدبختایی که زیر خاک پوسیدن، خیلی بهتره. حداقل واسه ما هنوز یه شانسی هست که خوشبخت بشیم. شاید کم باشه اما بالاخره یه شانسی هست.?
3
تلخ ☕️
سختخوان 💎
تم اصلی نمایش خشم وکینه بی انتهای دوبردار است که خوب پرداخت شده اما عیب اساسی کارهای مک دونا مانن دمرد بالشی وغیره دیالوگهای زیاد گاهی غیردراماتیک وقابل حذف میباشد ازسه گانه لی نین کار ملکه زیبایی لی نین پیشهاد میشود
3
مرد بالشی و ستوان آینیشمور به نظرم بهترین کارهای مک دونا هستند. البته مک دونا بیشتر به خاطر مد روز دنیا که خشونت بی دلیل و عریان هست این قدر رو بورسه وگرنه شاید پنجاه سال بعد به ندرت چیزی از اون بشنویم
4
به نظرم سوای دهشت و خشونتی که قصد نمایشش رو داشت، به نوعی میخواست بگه با همه اینها بازم میشه به نجات روح بشر امید داشت. و من این پایانبندی رو خیلی دوست داشتم.
5
در مقدمه کتاب گفته شده بود که هر نمایشنامه با یک مقاله و یا نقد چاپ شده ولی توی این نسخه چیزی اضافه بر نمایشنامه نبود. نمیدونم چرا؟
3
سرگرمکننده 🧩
گیرا 🧲
تا به امروز و از بین سه نمایشنامهای که از جناب آقای مکدونا مطالعه شد: (به ترتیب جذابیت و رتبه)
۱. مراسم قطع دست
۲. مرد بالشی
۳. غرب غمزده
5
ترجمه که خوب بود
مارتین مک دو نا هم که حرف نداره و تم این نمایشنامه به نظرم بی نظیر بود ، ارزش خوندن و حتی چند بار خوندن هم داره . بخونید
5
اولین نوشته ای بود که ازش خوندم...حتما بقیه کارهاشو میخونم . از ریتم سریع نمایشنامه خوشم امد
5
باید از دوستی که این رو معرفی کرد تشکر کنم.بی نظیره.اگر بتونین عمیق بخونید متوجه میشید چه شاهکاریه
5
مارتین مک دونا از بینظیرترین نمایشنامه نویس ها و البته دیالوگ نویس هاست!