مدرسه بیش از آنکه فضایی برای آموزش اعداد و ارقام و علوم گوناگون باشد محیطی برای رشد، پرورش و بالندگی کودکان است. شاید بتوان مدرسه را مهمترین نهاد آموزشی هر جامعه و کشور دانست که وظیفهی تربیت و راهنمایی کودکان بر دوش آنها است. معلمان و مدیران در مدرسه وظیفهی سنگینی برعهده دارند، هرگونه کوتاهی و کاستی آنها میتواند آیندهی تعداد زیادی از کودکان را با مشکل ایجاد کند. «جلال آل احمد» نویسندهی دغدغهمند ایرانی براساس تجربیاتش در مدرسه و آموزش به کودکان داستان «مدیر مدرسه» را در نقد مسائل و معضلات حاکم بر نظام آموزشی به نگارش درآورده است.
داستان «مدیر مدرسه» یکی از آثار برجستهی «جلال آل احمد» نویسندهی شاخص ادبیات فارسی است که اولین بار در سال 1337 منتشر شد. این اثر در طی چند دههی اخیر چندین بار توسط انتشارات متعدد به چاپ رسیده است؛ انتشارات میراث اهل قلم نسخهی الکترونیک این اثر را در سال1393 منتشر کرده است که در همین صفحه برای دانلود و مطالعه وجود دارد. همچنین نسخهی الکترونیک این اثر هم از سوی انتشارات مجید در سال 1392 به چاپ رسیده است که در فیدیبو برای دانلود است.
«جلال آل احمد» علاوه بر داستانسرایی، مدتی را هم بهعنوان معلم مشغول به کار بود. او براساس تجربهاش در آن دوران در داستان کتاب «مدیر مدرسه» اوضاع نابسامان محیط آموزشی کشور را روایت کرده است. او این اثر را در نقد نظام آموزشی ایران به نگارش درآورده و در آن رشوهگیری و رشوهدهی در ادارات را نشان داده است. شخصیت اصلی این داستان معلمی است که از تدریس خسته شده است، او برای سمت مدیریت مدرسه تلاش میکند و در این مسیر خواننده را با انواع معضلات اجتماعی در سیستم دولتی و آموزشی روبهرو میکند. شخصیتهای دیگر این داستان فراش اول، فراش جدید، معلم کلاس اول و ... هستند که آنها هم بینام هستند و با عنوان شغلشان شناخته میشوند.
«جلال آل احمد» یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان سدهی اخیر ایران در سال 1302 در گیلان به دنیا آمد. او در نوجوانی به دارالفنون و پس از آن برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت. او پس از بازگشت به ایران دچار تحول و تغییرات اساسی فکری شد و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی آن زمان ایران را دنبال کرد. او برخلاف عقاید خانوادهاش که از روحانیون آن دوره بودند به حزب توده پیوست و با «سیمین دانشور» ازدواج کرد. او تحصیلاتش را در دانشسرای عالی تهران در رشتهی زبان و ادبیات فارسی تا مقطع دکترا ادامه داد و زندگیاش را وقف نوشتن، ترجمه و مطبوعات کرد. او از دههی بیست مجموعه داستانهایش که غالباً طنز و روایت اوضاع اجتماعی بودند را منتشر کرد و بهعنوان نویسندهای توانا شناخته شد. «آل احمد» عمر کوتاهی داشت و به دلیل مصرف بیشازحد نوشیدنی الکلی در چهلوپنجسالگی در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در گیلان درگذشت.
«جلال آل احمد» نویسندهای مطرح در ادبیات فارسی معاصر است، او در آن دوران آثار نویسندگان بینالملل ازجمله «فئودور داستايفسكی»، «آلبر کامو»، «اوژن يونسكو» و «ژان پل سارتر» را ترجمه و ادبیات جهان را به ایرانیان معرفی کرد. او به دلیل اینچنین فعالیتها بهعنوان روشنفکری تأثیرگذار بر جوانان آن دوره شناخته شد که آثارش همچنان تا امروز خواندنی هستند و هرساله تجدید چاپ میشوند. آثار این نویسنده شامل داستانها، مقالات و سفرنامهها است که از ارزش ادبی بالایی برخوردار هستند، این آثار بازتابی از فضای اجتماعی دههی بیست و سی جامعهی ایران هستند. از داستانهای این نویسنده میتوان به «نون و القلم»، «از رنجی كه میبريم» و «زن زیادی» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو موجود است.
دو روز قبل از عید، کارنامهها حاضر بود و منتظر امضای مدیر. دویست و سیوشش تا امضا اقلاً تا ظهر طول میکشید. بهخصوص که نه امضای آسان و وزارت مآب و کشیدهای داشتم و نه دستم به این کار روان بود. در تمام مدت مدیریتم اینیک قلم دفتر را امضا نکرده بودم. پیش از آنهم تا میتوانستم از امضاهای دفترهای حضوروغیاب مدارس میگریختم. خیلی از جیرهخوارهای دولت را در ادارات دیگر، يا میان همکارانم دیده بودم که موقع بیکاری تمرین امضا میکنند، چپ و راست، و روی هر چیز که زیردستشان بیاید. آبخشککن روی میز هر میرزا بنویس اداری را که برگردانی، نمایشگاهی است از امضاهای او. چون حتی او هم میداند که امضای آدم، معرف شخصیت آدم است. دو سه دندانهی کوچک و سریع و بعد یک خط پت و پهن از چپ به راست زیر آن؛ و تاریخ ریزتر از دندانهها؛ و ته خط کلفت و بی قلمخوردگی؛ با یک دایرهی بزرگ که خطی اریب از میانش میگذرد و با آداب تمام. البته اینها درعینحال یک نوع تمرین وزارت هم بود و من تازه حالا که مدیر بودم، سادگی مطلب ر درک میکردم.
پیش از آن نمیتوانستم بفهمم چه طور از مدیری یک مدرسه یا کارمندی سادهی یک اداره میشود به وزارت رسید؛ یا اصلاً آرزویش را داشت. نیم قراضه امضای آماده و هرکدام معرف یک شخصیت؛ بعد نیمذرع زبانچرب و نرم که با آن، مار را از سوراخ بیرون بکشی یا همهجا را بلیسی و یکدست هم قیافه. نه یکجور. دوازده جور. درست مثل یکدست چنگال و هرکدام برای کاری. با یکی ماهی از توی سفرهی آببرداری و تیغش را بگیری و با دیگری... در این فکرها بودم و یکییکی کارنامهها را امضا میکرده که یکمرتبه چشمم افتاد به یک اسم آشنا، به اسم پسر آن جناب سرهنگ که رئیس انجمن خانه و مدرسهاش کرده بودم. کلاس ششم بود و شیکتر و اتوکشیدهتر از معلمها میآمد و فقط به اعتبار نشانههای روی کول پدرش، هفتهای یکی دو روز غیبت میکرد يا هرروز دیر میآمد. و چون پدرش همهکارهی انجمن بود، پیدا بود که ناظم هم زیاد پاپی او نمیشد.
رفتم توی نخ نمرههایش. همه متوسط بود و جای ایرادی نبود. نمرهی انضباط را هم یکیک بار باید بدهی و آخر سال... مستمسکی نبود. پس چه کنم تا... عجب! و یکمرتبه به صرافت افتادم که از اول سال تابهحال بچههای مدرسه را فقط به اعتبار وضع مالی پدرشان قضاوت میکردهام.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 720.۷۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 80 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۰:۰۰ |
نویسنده | جلال آلاحمد |
ناشر |