شهر، تعاملی تنگاتنگ با مدرنیته دارد و محل تولید تجربههای گوناگون است. تمناها و تخیلات سوژۀ مدرن در شهر بارور میشود و در بستر شهر است که میتوان جدال بیپایان میان آنچه دیروز سخت و استوار شده و چیزی که امروز آن را دود میکند و به هوا میفرستد را دید. در حقیقت، منطق مدرنیته خود را در تحرک و پویایی شهر نشان میدهد: منطق گسست، آشفتگی و ناپایداری. در بطن این چرخۀ گردابوار، در نقطه تلاقی تجربه سوژه با مکان، وی ضمن تعامل با شهر، از آن برای بیان خویش بهره میگیرد تا بهگونهای تناقضآمیز بر آزادی عمل خود صحه گذارد؛ چراکه منطق زندگی جمعی در شهر، ابتداییترین آزادیهای سوژه را نیز از وی سلب میکند». به همین دلیل، سوژه در تقابل با ساختار عینی شهر و دیگری، به تعبیر زیمل، با در پیش گرفتن تاکتیکهای خویشتنداری و کنترل نفس و حفظ فاصله با دیگران در برابر «تهدید فروپاشی» مقاومت میکند. ناپیوستگی و سیالیت تجربۀ شهرنشینی مسئله «خود» را دوباره و بیش از پیش برجسته میکند. شکاف در آگاهی سوژۀ شهرنشین از فضا و مکان به بازنگری «خود» در رابطه با این دو و تلاش برای رمزگشایی از شهر، بهمثابۀ متنی که ماهیتش بیش از هر چیز پیوندی انکارناپذیر با تجربۀ برساختگی فضا دارد، منتهی میشود.