هنوز... قصه به سر... نه... نمی رسد انگار
کلاغ غائله... پر... نه... نمی رسد انگار
صدای بغض فرو خورده در مجاری شب
به گوش خفته ی کر... نه... نمی رسد انگار
بر این سه پایه ی پوسیده باز منتظرم
و سایهای به نظر... نه... نمی رسد انگار
به فصله ای پیاپی دگر امیدی نیست
درخت من به ثمر... نه... نمی رسد انگار
خزان زخم زبان در هوای مسمومم
بهار من ز سفر... نه... نمی رسد انگار